یاوران مهدی عج

  • خانه

اجباری نبودن دین

23 آذر 1402 توسط فاطمه فارسی

 

مگر خداوند نفرموده است كه «لا إِكراهَ فِي الدّين - يعني در دين هيچ اجباري وجود ندارد»، پس چرا نظام اسلامي و يا خانواده، ما به رعايت واجبات يا پرهيز از محرمات ديني اجبار مي‌كنند؟!

 

پاسخ: اگر معنای این بخش از آیه‌ی مبارکه این بود که در دین هیچ اجباری نیست و مردم آزاد و مجازند که هر اعتقادی داشته باشند و هر کاری دلشان می‌خواهد انجام دهند، دیگر خداوند متعال نه تنها پیامبر، کتاب و احکامی ارسال و انزال نمی‌نمود، بلکه بهشت و جهنمی نیز نمی‌آفرید و آن وقت تازه این سؤال مطرح می‌شد که اصلاً نتیجه‌ی این آفرینش و سفر به دنیا و گذر از آن چیست؟ پس چه فرقی بین عالم و جاهل، مؤمن و کافر، ظالم و مظلوم و … وجود دارد و مگر خداوند حکیم انسان را بیهوده آفریده و یله رها کرده است و مگر عادل نیست [العیاذ بالله]. وانگهی مگر می‌شود که انسان در باور یا انجام عملی آزاد و مجاز باشد، اما در نهایت محاکمه گردد که چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی؟

پس با رجوع به «عقل» و هم چنین آیات قرآن کریم و احکام و بشارت‌ها و انذارها و احکام و حدودی که باید در دنیا اجرا شود و جزا و عقابی که در آخرت داده می‌شود، معلوم می‌گردد که منظور از آیه، اعطای چنین آزادی و مجوز ارتکاب به هر عملی نیست.

باید دقت شود که اگر چه آیه مبارکه به «اجباری در دین نیست ترجمه می‌شود) و این معنا صحیح هم هست، اما هر دو واژه‌ی «اکراه» و «اجبار» عربی است. پس اگر اراده‌ی خداوند بر این تعلق می‌گرفت که در گرایش به دین و انجام اوامر الهی هیچ اجباری نباشد، می‌فرمود: «لا اجبار فی‌الدین»! ولی فرمود: «لا اکراه فی‌الدین» یعنی اکراهی در دین وجود ندارد. و معنای اکراه بسیار وسیع‌تر از اجبار است. هر چند که «اجبار» را نیز حمل می‌کند.

واژه‌ي «اكراه» يعني چيزي كه نزد انسان ناخوشایند باشد و شاید از آن جهت در مورد اجبار نیز به کار می‌رود که انسان از «اجبار» و کار اجباری که قبولش ندارد، خوشش نمی‌آید.

پس، از این بخش آیه‌ی مبارکه قبل از آن که معنای اجبار را اخذ کنیم، می‌فهمیم که در دین خدا هیچ مطلب یا دستوری که فطرت و عقل انسان آن را نپسندد و نسبت به آن اکراه داشته باشد، وجود ندارد و به همین دلیل هم «دین» اجباری نیست.

اما در خصوص حمل واژه به معنای «اجبار» نیز باید دقت شود که فرمود: «اجباری در دین نیست». چرا که دین یک مسئله‌ی اعتقادی و قلبی است و هیچ انسانی نمی‌تواند با جبر و زور اعتقادی را بر دیگری القاء نماید. لذا دین اجباری نفی می‌شود. چنین دینی نه واقعاً دین است و نه مقبول می‌افتد. و اگر دقت شود در اسلام [تشیع] قید شده است که «اصول دین» تحقیقی است و تقلید در اصول جایز نیست. یعنی انسان باید با عقل و قلب بدان برسد نه با تقلید از دیگران. و این مهم یکی از معانی روشن «در دین اجباری نیست» می‌باشد.

مرحوم علامه‌ طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: «در جمله:” لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يك كلمه است و آن عبارت است از” اعتقادات"، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه‏ و اجبار در آن راه ندارد، چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى (مكانيكى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلاً جهل، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى، تصديقى علمى را بزايد.» المیزان (ترجمه)، جلد 2، ص 523)

نکته‌ی مهم دیگری که برای فهم بهتر منظور آیه‌ی کریمه باید بدان دقت نمود، ترفند دشمنان در نیمه خواندن آیه و حکم بر اساس آن است(؟!) در صورتی که این آیه ادامه‌ای دارد که هم علت اجباری نبودن دین را توضیح می‌دهد و هم نتیجه‌ی اعتقاد و عمل به دین مؤمنان را که عکس‌اش برای کفار ثابت است بیان می‌نماید. آیه چنین است:

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (البقره - 256)

در دين هيچ اجبارى نيست. (چرا که راه) هدايت از گمراهى مشخص شده است. پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد و به خداى ايمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده كه هیچ‌گاه گسسته نگردد. خدا شنوا و داناست‏.

و در آیه‌ی بعد نیز نتیجه‌ی عدم ایمان و عمل به دین را که خلود در جهنم و عذاب آتش قید می‌نماید:

اللَّهُ وَلىِ‏ُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ  وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ  أُوْلَئكَ أَصْحَبُ النَّارِ  هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(البقره - 257)

خدا ولیّ مؤمنان است. ايشان را از تاريكي‌ها به روشنى مى‏برد. و آنان كه كافر شده‏اند، طاغوت ولیّ آنهاست، كه آنها را از روشنى به تاريكي‌ها مى‏كشد. اينان جهنميانند و همواره در آن خواهند بود.

پس، یک معنای «در دین اجباری نیست» همین است که خداوند متعال: انسان را (مانند ملائك يا حيوانات يا ساير موجودات) مجبور نيافريده است و به رغم این که اعتقاد به خداوند و انجام دستورات دینی را بر او واجب ساخته‌، او را مجبور و بی‌اختیار نیافریده است، بلکه با اعطای عقل و اختیار، او را اشرف قرار داده و سپس با ارسال انبیاء راه را نیز براي او روشن نموده و عواقب هر راهی را نیز با صراحت و روشنی بیان نموده است. پس بديهي است كه انسان عاقل و سالم، راه رشد را بر گمراهي ترجيح مي‌دهد و بر مي‌گزيند و اگر چنین ننمود، مجازات و عذاب دنیوی و اخروی حق اوست. نه این که مجاز است هر راهی خواست برود و هر کاری خواست انجام دهد.

حال که دانستیم «اجبار» فقط بر بدن و اعمال فیزیکی ممکن است نه بر باورهای قلبی و اعتقادی، ممکن است این سؤال پیش آید که پس چرا نظام اسلامی ما را در اموری مجبور می‌کند و در صورت نافرمانی عقاب هم می‌شویم، در صورتی که ما باوری نداریم و اگر کاری را هم انجام دهیم، از روی اجبار است.

باید دقت شود که «مجبور نیستید» به معنای «مجاز هستید» نمی‌باشد و عقاب دنیوی و اخروی نیز برای همین منظور وضع شده است. به عنوان مثال: «مجبور نیستی نماز بخوانی یا روزه بگیری» یعنی به تو اختیار اطاعت یا تخلف داده‌ام، نه این که مجازی دلت خواست بخوان و دلت خواست نخوان! مضافاً بر این که اسلام اجازه نمی‌دهد به بهانه‌ی آزادی، حقوق دیگران پایمال گردیده و اقشار متفاوت مورد ظلم واقع شوند. لذا هر کسی آزاد است که در خلوت خود گناه کند و راه جهنم را بپیماید. اما اگر گناه و فساد خود را علنی و فرافکنی کرد و حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره انداخت، معلوم است که جلوی او را می‌گیرند و مجازاتش هم می‌کنند.

دقت شود که طرح اين گونه شبهات براي بي‌رنگ كردن دينداري مسلمانان و در نهايت دعوت و آلوده نمودن آنها به گناه است. و گرنه همين بشر، حتي در مقابل قوانيني كه خودش وضع مي‌كند (چه صحيح باشد و چه غلط) اجبار و ضمانت اجرايي در نظر مي‌گيرد و سر پيچي از آنها را مستوجب پرداخت جريمه، تحمل زندان، حبس ابد و حتی اعدام مي‌داند، اما نوبت به اطاعت اوامر الهي كه مي‌رسد، مدعي مي‌شود كه خدا خود فرموده: در دين اجباري نيست(؟!)

تأمل در این نکته لازم است كه «اجبار» در مقابل «اختيار» است. پس تا وقتي انسان اختيار دارد كه گناه نكند يا بكند، جبري بر او تحميل نگرديده است و انسان (عاقل و سالم) تا وقتي زنده است داراي اختيار است و می‌تواند گناه بکند و یا نکند – نه این که مجاز است.

البته ممكن است كه رعايت برخي از قوانين فردی یا اجتماعي (مانند همه قوانین فردی و اجتماعی موجود در جهان) تا حدّي محدود بر او (اصطلاحاً) اجبار گردد تا موظف و مجبور شود حقوق دیگران را ضایع ننماید، ولي اين اجبار دليل بر سلب اختيار ذاتی او نيست و می‌تواند مرتکب جرم شود. چنان چه بر اساس قانون هیچ کس حق قاچاق مواد مخدر را ندارد و اگر كشف شود محاكمه و مجازات مي‌شود، اما بسياري به آن مرتكب مي‌گردند، چون اختیار دارند.

پس اگر گفته شد: «در خودداری از قاچاق مواد مخدر اجباری نیست، اما اگر کسی مرتکب این جرم شد اعدام می‌شود»، آیا کسی می‌گوید که ما آزاد و مجازیم تا قاچاق کنیم؟!

در نتیجه، (به غير از خداوند متعال) كسي نمي‌تواند انسان را به بندگي خدا و عبادت مجبور كند، هم چنان كه كسي نمي‌تواند انسان را به كفر يا  شرك مجبور نمايد و خداوندی که به این امر قادر است نيز انسان را تا وقتي زنده است مجبور ننموده است، ولی انسان باید عاقلانه عمل کند و اگر مرتکب خطا شد، حتماً مجازات می‌شود و برای این که نه تنها به مجازات محکوم نگردد، بلکه در نعمت دائمی زندگی کند، باید اوامر الهی را اطاعت نماید. و هم چنین اگر حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره اندازد، او را با ارشاد و سپس مجازات مجبور می‌کنند تا رعایت کند.

برگرفته از سایت پاسخ به سوالات و شبهات

 نظر دهید »

Who is Imam Mahdi? Is he the Savior promised by all religions?

17 آبان 1402 توسط فاطمه فارسی

Who is Imam Mahdi? Is he the Savior promised by all religions?

  • Imam Mahdi’s birth anniversary is a manifestation of optimism about the future

    The 15th of Sha’ban is the embodiment of our hopeful outlook towards the future. All the hope that we invest in something may or may not have the outcome that we hoped for; however, the hope towards the final salvation by the absolute Wali of the Almighty God— the Imam of the Time (may God hasten his reappearance, and may our souls be sacrificed for his sake) — is an inviolable hope… It is not only Shi’as that have made this claim; it is not only Muslims that have made this claim: all religions of the world are waiting for such a day to come. Our privilege is that we know him: we feel his existence; we believe in his existence; we speak to him; we address him; we make requests to him and he grants us our requests. This is the difference between us and others. Others —non-Shia Muslims and non-Muslim believers — believe in something that is vague; however, this is not the case with us Shi’as. It is clear what we want and whom we speak to. The 15th of Sha’ban is a day of hope.

  • Seeking intercession from Imam Mahdi (a.s.) is a means for expressing obedience to God

    As for the Imam of the Time (may God hasten his reappearance and God’s greetings b upon him), the first point is that the great personality is the inviter to God. Looking at that great Imam (a.s.) is a way of expressing one’s love for and obedience to Allah the Exalted: “greetings be upon you who invite to God and who are conversant with His signs” [Ihtijaj, Vol.2, page 493]. All matters, all prophets, all saints, all sanctities and all pure souls who cast light on our lives, on our world and on the entire universe are the signs and reflections of God. This is a point that should receive attention. We pay attention to the Imam of the Time (a.s.), and we appeal and show humbleness before that great Imam (a.s.) so that this humbleness reaches the Essence of the Only One and so that we show our obedience to Allah the Exalted.

  • Shiism thoroughly introduces the personality of the Savior


    All Abrahamic religions believe in an end-times savior. All Abrahamic religions believe that someone will emerge who will save the world from the morass of oppression and cruelty. In Islam, the name of this savior has been mentioned. All Islamic denominations refer to this divine person and this great and extraordinary individual as Mahdi. Perhaps, there is no Islamic denomination that does not believe Mahdi (a.s.) will emerge. He is a descendent of the Holy Prophet (s.w.a.). Islamic denominations have even specified the name and epithet of that noble man. The feature of Shia ideology is that it thoroughly and clearly introduces this personality. It considers him as the son of the eleventh Imam - Imam Hassan al-Askari (a.s.). From the viewpoint of Shia historians and writers, his birth date is completely clear. Most of other Islamic denominations have not specified his birth date or they have not accepted it, but the Shia prove the existence and birth date of that great personality with strong and cogent reasons. Some people have dismissed the possibility of the existence and survival of a person over this long time. This is the only question that opponents have raised regarding Imam Mahdi (a.s.). However, the Holy Quran dispels this doubt with its clear words. The Holy Prophet (s.w.a.) says about Prophet Noah, “We sent Noah to his people, and he tarried among them a thousand years less fifty” . This does not mean that he lived for 950 years. It apparently means that his mission - to invite people to God - lasted for 950 years. Therefore, this questioning is groundless.

  • The greatest quality of belief in Mahdawiyyah is creating hope

    The greatest characteristic of this belief among Shias is that it engenders hope. The Shia community is not reliant only on its prominent historical events in the past. It also looks forward to the future. A person who believes in the issue of Mahdawiyyah on the basis of Shia ideology does not empty his heart of hope even in the most difficult circumstances. There is always a ray of hope in the heart of such a person. They know that this dark era and this era of oppression and illegitimate domination will definitely come to an end. This is one of the most important results and achievements of this belief. Of course, Shia belief in the issue of Mahdawiyyah is not confined to this point: “People all over the world feed from his blessings and the heavens and the earth gain strength thanks to his existence” . Such is the belief in Mahdawiyyah. This bright flame and this shining light has existed in Shia societies in the course of past centuries and it will continue to exist. By Allah’s favor, the era of anticipation will come to an end.

  • A major opening to salvation is awaiting the reappearance


    We should wait. The outlook of religions towards the final destination of the caravan of mankind is a very promising outlook. The spirit of waiting and establishing a close relationship with the Imam of the Time (may our souls be sacrificed for his sake) and anticipating the day when he reappears is really one of the greatest gates of salvation [faraj] for the Islamic community. We are waiting for salvation. This anticipation itself is salvation. This anticipating is the gate to salvation. It is promising and revitalizing. It prevents us from feeling desperate, ruined, hopeless and confused about the future. It gives us hope and it provides guidance. This is the point about the Imam of the Time (God’s greetings be upon him).

  • Belief in the Savior is a component of religions’ worldviews

    Belief in the Imam of the Time (a.j.) is a component of religions’ worldviews. That is, just as divine religions hold viewpoints within their general worldviews about the universe, mankind, origin and the end of human life’s trajectory—about genesis and resurrection—they also hold viewpoints in their worldviews about the final destination of the caravan of humans. A worldview is a great system which lays the foundation for all the thoughts, obligations and rules of religions. It addresses the issues of the afterlife and the hereafter. Another issue is where the mankind is heading to. If we liken the human community throughout history to a caravan which is taking a specific path, then we are faced with this question: Where is this caravan going? What is the destination of this caravan? What is the end of this path? This is a serious question and every worldview should answer it. Religions have answered this question… all of them believe that this caravan will reach a favorable, sweet and pleasant destination in the end. The main characteristic of this destination is justice. Justice has been humanity’s general request from the first day until today and it will remain mankind’s main request until the end. Those people who try to believe in variety, diversity and change in their principles and main philosophies cannot deny the fact that humanity has had certain requests from the first day until today, the most important of which is justice. Humanity is after justice. It has never changed its mind about this demand and in the end, this demand will be met.

  • Self-edification is a prerequisite to awaiting

    Awaiting requires that we prepare ourselves. We should know that a great event will take place and we should always expect it to happen. We can never say that the event will not happen in a few years nor can we say that the event will happen in the near future. We should always wait for it. Those who are waiting should develop characteristics and manners that are expected in the awaited era. This is the requirement for awaiting. If there is supposed to be justice, truth, monotheism, purity and submission to God in the awaited era, then as the people who are waiting, we should get closer to these qualities. We should become familiar with justice. We should prepare ourselves for justice. We should prepare ourselves for accepting the truth. These are the consequences of awaiting.

  • The issue of awaiting is an inseparable component of Mahdawiyyah

    The issue of waiting is an inseparable component of Mahdawiyyah. It is one of the key concepts for understanding religion and the general movement of the Islamic Ummah towards the lofty goals of Islam. Awaiting means expecting an event that will definitely happen. This is the meaning of awaiting. Awaiting means that this future is definite. This is especially true if we are awaiting a living and primed entity. This is a very important issue. We are not awaiting someone who has not been born yet. No, we are awaiting someone who exists and is present among us. There are certain narrations according to which people can see him, but they do not recognize him. In certain narrations, he has been likened to Prophet Joseph whose brothers used to see him. He was present among his brothers and he used to sit beside them, but they could not recognize him. It is such a clear and motivating truth. This facilitates awaiting. Humanity needs this awaiting and the Islamic Ummah needs it even more. This waiting puts responsibilities on the shoulders of human beings

  • ……Continue 

 

 نظر دهید »

ظهور منجی

11 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

اعتقاد به ظهور منجی موعود و نجات‌بخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیین‌ها و فرهنگ‌های متفاوت، به صورت‌های متنوعی مطرح شده است؛ اما همه در این نکته توافق دارند که نجات‌بخشی خواهد آمد و آنان را از ستم و حاکمان زورگو رها خواهد کرد و جامعه‌ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد.

زمان دقیق ظهور امام زمان (عج) مشخص نیست؛ اما گفته شده که پس از فراگیرشدن ظلم در جهان خواهد بود. در روایات، نشانه‌هایی برای ظهور ذکر شده، که به علائم ظهور مشهور است. در روایاتی محل ظهور، منطقه ذی طوی معرفی شده است.

امام زمان(عج) پس از ظهور، قیام خود را از مکه و کنار خانه کعبه آغاز می‌کند. آن حضرت در کنار کعبه پرچم خود را می‌افرازد و در بین رکن و مقام از یاران خود بیعت می‌گیرد.
 
مفهوم‌شناسی
ظهور به معنای آشکار شدن چیز پنهان است[۱] و ظهور امام زمان را نمایان شدن حضرت مهدی(عج) پس از غیبت کبرا برای برپایی عدل و داد تعریف کرده‌اند.[۲] بر اساس این معنا، ظهور با قیام متفاوت و در مرحله‌ای پیش از آن قرار دارد؛ البته در برخی روایات ظهور به معنای قیام نیز به کار رفته است؛ در این صورت قیام و ظهور به یک معنا و در یک زمان و مکان رخ می‌دهد.[۳] در برخی روایات از واژه بعث(برانگیختن)[۴] و امر[۵] برای اشاره به ظهور استفاده شده است.

کلمه ظهور بر مواردی چون آشکار شدن دولت حق[۶]، آشکار شدن امر امامان معصوم، پیروزی امام زمان(عج) و حکومت آن حضرت[۷] نیز به کار رفته است.[۸]
 
پیشنیه باور به ظهور منجی
مقالهٔ اصلی: موعودباوری
موعودباوری به معنای اعتقاد به یک منجی(نجات‌بخش) است که در آخرالزمان برای نجات و رهایی انسان‌ها و برقراری صلح و عدالت خواهد آمد.[۹] منجی موعود و نجات‌بخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیین‌ها و فرهنگ‌های متفاوت، به صورت‌های متنوعی مطرح شده است؛ اما همه در این نکته توافق دارند که نجات‌بخشی خواهد آمد و آنان را از ستم و حاکمان زورگو رها خواهد کرد و جامعه‌ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد.[۱۰] برای نمونه: هندوها انتظار دهمین اَوَتاره با نام کَلْکی یا کَلکین را دارند؛[۱۱] زرتشت‌ها در انتظار سوشیانت[یادداشت ۱] به سر می‌برند؛[۱۲] یهودیان مسیح (ماشیح) را نجات دهنده می‌دانند؛[۱۳] مسیحیان، بازگشت عیسی را به عنوان منجی موعود منتظرند؛[۱۴] بالاخره مسلمانان که قائل به ظهور حضرت مهدی(ع) هستند و یکی از القاب مشهور او را موعود می‌دانند.[۱۵]
 
جهان در آستانه ظهور

برخی از نشانه‌های غیر حتمی: خورشیدگرفتگی در نیمه ماه رمضان، برخلاف عادت، فرو رفتن بخش غربی(راست) مسجددمشق، فرو رفتن یکی از روستاهای شام به نام خرشنا (یا حَرَستا)در زمین، ویرانی بصره، کشتن فردی که علیه سفیانی قیام کرده در پشت کوفه همراه هفتاد نفر از یارانش، به‌اهتزاز درآمدن پرچم‌های سیاه از جانب خراسان، ویرانی گسترده در شام و عراق، ندای غیرعادی از آسمان بر همه جهان به طوری که هرکسی در هر زبانی باشد آن ندا را به زبان خودش می‌شنود.[۲۲]
 
زمان و مکان ظهور
زمان دقیق ظهور حضرت مهدی(عج) معلوم نیست. روایات کسانی را که برای ظهور آن حضرت زمان تعیین می‌کنند، مذمت و لعن شده‌ و دروغگو نامیده‌اند.[۲۳]

اگر ظهور را به معنای قیام بدانیم در پاره‌ای روایات به زمان آن به صورت مختصر اشاره شده است.[۲۴] این روایات قیام آن حضرت را پس از ناامیدی مردم[۲۵] و در آخرالزمان[۲۶] می‌دانند. و در آنها از قیام آن حضرت در سال‌های فرد[۲۷] روز عاشورا[۲۸] نوروز[۲۹] از ایام سال، روز جمعه[۳۰] و شنبه[۳۱] از ایام هفته و پس از نماز عشاء[۳۲] از اوقات روز یاد شده است.

محل ظهور

برخی از نشانه‌های غیر حتمی: خورشیدگرفتگی در نیمه ماه رمضان، برخلاف عادت، فرو رفتن بخش غربی(راست) مسجددمشق، فرو رفتن یکی از روستاهای شام به نام خرشنا (یا حَرَستا)در زمین، ویرانی بصره، کشتن فردی که علیه سفیانی قیام کرده در پشت کوفه همراه هفتاد نفر از یارانش، به‌اهتزاز درآمدن پرچم‌های سیاه از جانب خراسان، ویرانی گسترده در شام و عراق، ندای غیرعادی از آسمان بر همه جهان به طوری که هرکسی در هر زبانی باشد آن ندا را به زبان خودش می‌شنود.[۲۲]
 
زمان و مکان ظهور
زمان دقیق ظهور حضرت مهدی(عج) معلوم نیست. روایات کسانی را که برای ظهور آن حضرت زمان تعیین می‌کنند، مذمت و لعن شده‌ و دروغگو نامیده‌اند.[۲۳]

اگر ظهور را به معنای قیام بدانیم در پاره‌ای روایات به زمان آن به صورت مختصر اشاره شده است.[۲۴] این روایات قیام آن حضرت را پس از ناامیدی مردم[۲۵] و در آخرالزمان[۲۶] می‌دانند. و در آنها از قیام آن حضرت در سال‌های فرد[۲۷] روز عاشورا[۲۸] نوروز[۲۹] از ایام سال، روز جمعه[۳۰] و شنبه[۳۱] از ایام هفته و پس از نماز عشاء[۳۲] از اوقات روز یاد شده است.

یادداشت
سوشْیانت نجات دهنده هر یک از موعودان دین زردشتی و در اوستا مکرر از سوشیانت‌هایی نام برده شده که در آخرالزمان ظهور کنند و غالباً از آخرین سوشیانت که پس از ظهور او قیامت خواهد بود اسم برده شده است. دهخدا، لغتنامه، ذیل سوشیانت.
سوره هود، آیه ۸۶
منابع
تونه‌ای،‌ مجتبی، موعودنامه: فرهنگ الفبایی مهدویت، قم، میراث ماندگار، چاپ دهم، ۱۳۸۸ش.
جمعی از نویسندگان، گونه‌شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت حضرت مهدی (عج)، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، ۱۳۸۹ش.
سید بن طاووس، علی بن موسی، الملاحم و الفتن، قم، نشر صاحب الأمر، ۱۴۱۶ق.
سید بن طاووس، علی بن موسی، قم، مطبعة خیام، ۱۴۰۰ش.
شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۵ق.
صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب‌الاثر فی‌الامام‌الثانی عشر علیه‌السلم، تهران، مکتبة الصدر، بی‌تا.
صدر، سید محمد، تاریخ ما بعد الظهور، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۱۲ق.
طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، مصحح: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیة، ۱۴۲۵ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بیروت، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، مصحح: جمعی از محققان، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
محمدی ری شهری، محمد، و دیگران، دانشنامه امام مهدی(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، قم، دار الحدیث، ۱۳۹۳ش.
مفید، محمد بن محمد،الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، نشر صدوق، ۱۳۹۷ق.

 

 نظر دهید »

حجاب و عفاف در قرآن

09 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

بسم الله الرحمن الرحیم

 در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.
یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است(
جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن
حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند.

هدف و فلسفه حجاب
هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=-
از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.

 

حجاب چشم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.


قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.


حجاب در گفتار
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.


حجاب رفتاری
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛

حجاب و عفت
دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد.

حجاب زنان سالمند
قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)

علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.

آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟
با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.
البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.

 منبع :سایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 

 نظر دهید »

جزیه دادن اهل کتاب به مسلمانان

07 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

مگر این نیست که ما در انتخاب دین خود آزاد هستیم؟ پس چرا پیامبر به مردم یمن گفته بود که یا باید اسلام بیاورند یا جزیه بدهند؟
پرسش
مگر این نیست که ما در انتخاب دین خود آزاد هستیم؟ پس چرا پیامبر به مردم یمن گفته بود که یا باید اسلام بیاورند یا جزیه بدهند؟
پاسخ اجمالی
جزیه به معنای آزاد گذاشتن افراد غیر مسلمان در پذیرش شهروندی حکومت اسلامی است، بدون آن که نیازی به تغییر دین آنان باشد و طبیعی است که آنان نیز باید؛ مانند شهروندان مسلمان، مالیاتی را برای اداره امور کشور، پرداخت نمایند که چه بسا ممکن است این مالیات، کمتر از مقداری باشد که شهروندان مسلمان، مکلف به پرداخت آن هستند. بنابراین، نمی توان پرداخت مالیات جزیه را به عنوان اجبار افراد در پذیرش دین جدید تلقی نمود.
پاسخ تفصیلی
موضوعی که بیان نمودید را در حقیقت می توان برگرفته از ابهامات مختلفی دانست که در نهایت، منجر به ایجاد چنین پرسشی گشته است که ابتدا مختصری در مورد آنها توضیح داده و سپس به جمع بندی نهایی خواهیم رسید:

 

1. آزادی در پذیرش دین به چه معنا است؟

 

2. جزیه چیست و آیا پرداخت آن می تواند نوعی اجبار و اکراه در پذیرش اسلام ارزیابی شود؟

 

3 . و چرا پیامبر اسلام (ص) در جنگ هایی شرکت می نمود که نتیجه آن، قرار دادن غیر مسلمانان در یک دو راهی بود که شاید آنان مایل به انتخاب هیچ یک از این دو راه (پذیرش اسلام و یا جزیه) نبودند؟

 

به همین ترتیب، به بررسی موارد فوق خواهیم پرداخت.

 

1. دقت فرمایید که آزادی دینی که در آیه “لا اکراه فی الدین[1]” عنوان شده، به معنای لا ابالی گری دینی و تأیید تمام دین های موجود نیست، بلکه نکته دیگری مد نظر است که باید بدان توجه داشت:

 

اگر موقعیت افراد مختلف را[2] نسبت به دین اسلام بررسی نماییم، می توانیم آنان را به چند گروه متفاوت تقسیم نماییم:

 

1-1. افرادی که هم در ظاهر، دین اسلام را پذیرفته و هم در اندرون و باطن خود به آن یقین و اطمینان دارند. این افراد هیچ شک و شبهه ای نسبت به دین خود نداشته و از هرگونه تلاش و مجاهدت در راه خدا، دریغ ندارند.[3]

 

2-1. اشخاصی که در باطن خود کافرند و در اظهار کفر، هیچ تردیدی به خود راه نداده و تلاش پیامبران نیز در هدایت آنان بی اثر بوده،[4] بلکه آنان تلاش می نمایند تا با صرف هزینه های هنگفت، مردم را از راه خدا بازدارند.[5]

 

3-1. گروهی نیز با این که واقعا ایمان نیاورده اند، ولی برای استفاده از مزایای اسلام، ادعای مسلمانی می نمایند! خداوند، پیامبر (ص) را خطاب قرار داده و به او فرمان می دهد که به آنان بگو که شما ایمان نیاورده اید، بلکه در واقع، گویا تسلیم شده اید و هیچ اثری از ایمان در دل هایتان وجود ندارد![6]

 

4-1. و تعدادی از افراد که با وجود ایمان قلبی، در شرایطی قرار گرفته اند که نمی توانند ایمان خود را ابراز داشته و در نظر بسیاری از مردم نیز، به عنوان افرادی کافر شناخته می شوند، اما با این وجود، خدمات ارزنده ای را به جامعه دینی عرضه می نمایند. مؤمن آل فرعون[7] که موجب نجات موسای پیامبر (ع) شد، ابوطالب؛ عموی پیامبر (ص) که مدافع ایشان در برابر آسیب های دشمنان بود و عمار یاسر در مقطعی از زندگی خود، از این گروه به شمار می آیند که چنین رفتار تقیه آمیزی نیز در قرآن مورد تأیید قرار گرفته است.[8]

با نگاهی به گروه های فوق، به سادگی می توان دریافت که ایمان قلبی و یا همان دین، موضوعی نیست که بتوان آن را با اکراه و اجبار بر دیگران تحمیل نموده و در قلب آنان جای داد و قرآن نیز همین واقعیت موجود را اعلام می نماید، اما باید توجه داشت همان خداوندی که فرموده “لا اکراه فی الدین[9]،” در جای دیگری بیان نموده که تنها دینی که مورد پذیرش خداوند بوده، اسلام است[10]و یا این که دین های دیگر، مورد پذیرش خداوند نیستند.[11] براین اساس، باید نتیجه گرفت که هرچند، تنها این دین اسلام است که مورد تأیید قرآن قرار گرفته، اما این واقعیت نیز مورد توجه بوده است که اعتقاد قلبی به دین، از راه اکراه، امکان پذیر نخواهد بود. بنابراین، نمی توان گفت که ما در پذیرش هر دینی، کاملا آزاد بوده و هیچ بازخواستی در این مورد وجود نخواهد داشت، بلکه باید تلاش نماییم تا با شناخت دین صحیح، اعتقاد به آن را در قلب خود شکوفا نماییم.

 

2. با توجه به آنچه گفته شد، اگر بر اثر جنگ ها و یا معاهدات سازش، گروهی از غیر مسلمانان در قلمرو کشور اسلامی قرار گیرند، می توان یکی از پنج گزینه ذیل را در ارتباط با آنان اجرا نمود:

 

1-2. آنان را در صورت عدم پذیرش دین اسلام، از دم تیغ گذرانده و از صحنه گیتی حذف نمود!

 

2-2. آنان را مجبور به مهاجرت از وطن خود نموده و آواره سرزمین های غیر اسلامی کرد!

 

3-2. آنان را وادار به پذیرش دین اسلام نمود.

 

4-2. آنان را آزاد گذاشت تا در دین خود باقی مانده و با این که از امکانات کشور اسلامی استفاده می نمایند، هیچ تعهد مالی برایشان در نظر نگرفت.

 

5-2. به آنان حق انتخاب داد که یا اسلام آورده و همانند سایر مسلمانان، تعهدات مالی خود را نسبت به حکومت اسلامی انجام دهند و یا بر دین قبلی خود، باقی مانده و تنها مالیاتی؛ آن هم در حد توان مالی خود؛ به دولت اسلامی بپردازند.

 

گزینه اول و دوم؛ خصوصا در ارتباط با افرادی که برخورد مسلحانه و خصم آمیزی با مسلمانان نداشته اند، ناعادلانه به نظر می رسد که باید از آنها چشم پوشی نمود.

 

با توجه به غیر ممکن بودن اکراه آنان در اعتقاد قلبی به اسلام و نیز بی فایده بودن اجبار آنان به اسلام فرمایشی و ظاهری، گزینه سوم نیز قابل اجرا نخواهد بود.

 

انتخاب گزینه چهارم نیز اگرچه آزادی عمل بسیاری را برای این دسته از غیر مسلمانان به دنبال خواهد داشت، اما نوعی اجحاف و بی عدالتی نسبت به مسلمانان قلمداد خواهد شد، چون مسلمانان، از لحاظ شرعی موظف اند که خمس و زکات اموال خود را پرداخته و علاوه بر آن، در تأمین هزینه های دیگر حکومت اسلامی، از جمله هزینه های دفاعی آن مشارکت ورزند و چه بسا مجموع این هزینه ها، به مراتب بیش از جزیه ای باشد که برای دیگران در نظر گرفته شده است!

 

حال اگر ترتیبی اتخاذ شود که غیر مسلمانان بدون آن که هیچ هزینه ای را متقبل شوند، از همان امکانات درنظر گرفته شده برای مسلمانان برخوردار گردند، و در ضمن از برخی فعالیت ها؛ از جمله شرکت مستقیم در جنگ نیز معاف باشند، آیا به نظر شما، عدالت کامل برقرار شده است؟!

 

براین اساس، گزینه چهارم نیز چندان مناسب به نظر نرسیده و تنها گزینه پنجم باقی می ماند که در آن، غیر مسلمانان با وجود آن که اجباری در تغییر دین خود ندارند، اما برای زندگی در جامعه اسلامی و بهره برداری از پشتیبانی حکومت و تأمین امنیت و آسایش خود، مالیاتی را تحت عنوان “جزیه” پرداخت نمایند که طبق روایات، مقدار آن نباید از توانایی های فرد جزیه دهنده بیشتر باشد.[12] البته اگر به اسلام هم روی آورند، از مالیات معاف نخواهند شد، بلکه موظف اند مطابق با سیستم دیگری؛ مانند خمس و زکات تعهدات خود را به جامعه و حکومت ایفا نمایند.

 

آیا شما شیوه ای بهتر از این روش که هم آزادی این دسته از افراد را در نظر گرفته و هم با پرداخت مالیات متناسب، پشتیبانی حکومت را از آنان به دنبال خواهد داشت، در نظر دارید؟!

 

. ممکن است پرسش دیگری پدیدار شود که چرا پیامبر (ص) اقدام به جنگ و تصرف مناطق دیگر می نمود تا بعد از آن، غیر مسلمانانی در قلمرو حکومت اسلامی قرار گرفته و مجبور به انتخاب هایی شوند که خودشان نمی پسندند؟!

 

در پاسخ، ابتدا باید نگاهی به روابط بین المللی موجود در آن دوره داشته باشیم:

 

با مطالعه تاریخ روابط بین المللی درخواهیم یافت که جنگ به عنوان اصل پذیرفته شده ای در آن زمان ها و حتی سده های بعد از ظهور اسلام بوده و صلح تنها در حالت های استثنائی به وجود می آمده است و به عبارتی، حاکمیت های مختلف همواره در حال جنگ با هم بودند. جنگ های ایران و یونان و ایران و روم را در زمان های گذشته و جنگ های خونین اول و دوم جهانی در زمان معاصر را می توان در همین راستا دانست. امروزه نیز هر چند با انعقاد معاهدات مهم و تشکیل سازمان های بین المللی؛ مانند سازمان ملل متحد ادعا می شود که اصل در روابط بین المللی بر صلح است، ولی با این وجود، باز هم جنگ های بسیاری را در صحنه گیتی مشاهده می نماییم!

 

خداوند در قرآن کریم؛ به عنوان اصلی بنیادین و سرنوشت ساز، مسلمانان را به صلح و همزیستی مسالمت آمیز با غیر مسلمانانی که ستمی در حقشان روا نداشته اند، فرا خوانده است[13]و حتی در صورت بروز جنگ نیز به مسلمانان و در رأس آنان، به پیامبر (ص) توصیه نموده است که اگر دشمن، تمایل خود را به آتش بس و صلح نشان داد، شما نیز از ادامه جنگ منصرف شده و با توکل بر خدا، در صدد انعقاد معاهده صلح برآیید.[14] اساسا باید گفت که مسلمانان، این اجازه را از جانب خداوند ندارند که به غیر مسلمانانی که بی طرفی خود را حفظ نموده و در صدد توطئه بر ضد مسلمانان نیستند، آسیبی وارد سازند.[15]

 

اما تمام این موارد مانع از آن نیست که پیامبر (ص) و مسلمانان، اوضاع پیرامونی خود را تحت نظر نداشته و در دنیایی که جنگ و برخورد نظامی، اولین و آخرین سخن بوده، به گوشه ای خزیده و تنها در صدد دفع تهاجمات دشمن برآیند. در این راستا و در بسیاری از موارد، پیامبر (ص) با اطلاع از آمادگی دشمن جهت تهاجم به مسلمانان، پیش دستی نموده و توطئه آنان را در نطفه خفه می نمود. جنگ تبوک که بزرگ ترین لشگرکشی پیامبر (ص) به شمار می آید، نمونه ای از این موارد است که بدون خونریزی نیز پایان یافت. بر این اساس، عملکرد جنگی مسلمانان در آن زمان، حتی با حقوق بین الملل امروز نیز منافاتی نداشته و از مصادیق جنگ هایی بود که اکنون به نام دفاع پیشگیرانه از آن نام برده می شود. تدافعی بودن بسیاری از جنگ های دیگر پیامبر (ص)؛ مانند احد و خندق؛ نکته ای نیست که از چشم ها پوشیده باشد.

 

در همین راستا، برخى از نویسندگان، تمام جنگ هاى پیامبر (ص) را؛ هر چند که در ظاهر، جنبه ای هجومی داشته، مورد بررسی قرار داده و دلیل تدافعى بودن یکایک آنها را ذکر نموده اند.[16]

 

در کلامی از پیامبر اکرم (ص) مشاهده می نماییم که ایشان می فرمایند: “صلح را تا زمانى که موجب سستى پایه هاى دین نگردد، مفیدتر از جنگ و خونریزى مى‏ دانم"،[17] و به دلیل همین تفکر است که مهم ترین دوره‏اى که در آن، دین اسلام گسترش پیدا نمود، دوره آتش بسى بوده که بعد از ماجراى صلح حدیبیه بین مسلمانان و کفار قریش به وجود آمده بود. این دوره تنها دو سال به طول انجامید، ولى تاریخ نگاران نقل مى‏ نمایند که افرادى که در این دو سال، گرایش به دین اسلام یافته بودند، بیشتر از تمام افرادى بودند که در مدت بیست سال قبل از این، یعنى از ابتداى پیدایش دین اسلام تا قبل از این صلح، مسلمان شده بودند![18]

حال، اگر با رعایت تمام اصول انسانی، محل سکونت غیر مسلمانانی طی جنگ های تدافعی و یا حتی طی معاهده ای صلح آمیز؛ مانند معاهده پیامبر (ص) با مسیحیان نجران، به قلمرو کشور اسلامی افزوده شود و آنان نیز با استفاده از آزادی موجود در حکومت اسلامی، تصمیم به باقی ماندن در دین قبلی خود داشته باشند، مالیات جزیه، عادلانه ترین راهی است که می توان برای چنین اشخاصی در نظر گرفت.

 

 

[1] بقره، 256.

[2] البته غیر از مستضعفینی که مبانی اسلام برایشان تبیین نشده و از آنها اطلاع چندانی ندارند.

[3] حجرات، 15، “إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا…".

[4] بقره، 6، “إن الذین کفروا سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون".

[5] انفال، 36، “إن الذین کفروا ینفقون أموالهم لیصدوا عن سبیل الله…".

[6] حجرات، 14، “قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الإیمان فی قلوبکم".

[7] غافر، 28، “و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه…".

[8] نحل، 106، “إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان…".

[9] بقره، 256.

[10] آل عمران، 19، “إن الدین عند الله الإسلام".

[11] آل عمران، 85، “و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه…".

[12] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 566 ، ح 1، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.

[13] ممتحنه، 8، “لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین".

[14] انفال، 61، “و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله …".

[15] نساء، 91-90، “…فإن اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و ألقوا إلیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا…".

[16] عبد الخالق النواوی، العلاقات الدولیة و النظم القضائیة، ص 102- 99، دار الکتاب العربی، بیروت، 1974م.

[17] کافی الدین ابی الحسن اللیثی الواسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 506، انتشارات دار الحدیث، 1376 ش.

[18] سید محمد حسین فضل الله، الاسلام و منطق القوة، ص 211، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1987م.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یاوران مهدی عج

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان عج
  • بدون موضوع
  • رفتار با غیر مسلمانان،تارخ ، تفسیر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس