یاوران مهدی عج

  • خانه 

اجباری نبودن دین

23 آذر 1402 توسط فاطمه فارسی

 

مگر خداوند نفرموده است كه «لا إِكراهَ فِي الدّين - يعني در دين هيچ اجباري وجود ندارد»، پس چرا نظام اسلامي و يا خانواده، ما به رعايت واجبات يا پرهيز از محرمات ديني اجبار مي‌كنند؟!

 

پاسخ: اگر معنای این بخش از آیه‌ی مبارکه این بود که در دین هیچ اجباری نیست و مردم آزاد و مجازند که هر اعتقادی داشته باشند و هر کاری دلشان می‌خواهد انجام دهند، دیگر خداوند متعال نه تنها پیامبر، کتاب و احکامی ارسال و انزال نمی‌نمود، بلکه بهشت و جهنمی نیز نمی‌آفرید و آن وقت تازه این سؤال مطرح می‌شد که اصلاً نتیجه‌ی این آفرینش و سفر به دنیا و گذر از آن چیست؟ پس چه فرقی بین عالم و جاهل، مؤمن و کافر، ظالم و مظلوم و … وجود دارد و مگر خداوند حکیم انسان را بیهوده آفریده و یله رها کرده است و مگر عادل نیست [العیاذ بالله]. وانگهی مگر می‌شود که انسان در باور یا انجام عملی آزاد و مجاز باشد، اما در نهایت محاکمه گردد که چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی؟

پس با رجوع به «عقل» و هم چنین آیات قرآن کریم و احکام و بشارت‌ها و انذارها و احکام و حدودی که باید در دنیا اجرا شود و جزا و عقابی که در آخرت داده می‌شود، معلوم می‌گردد که منظور از آیه، اعطای چنین آزادی و مجوز ارتکاب به هر عملی نیست.

باید دقت شود که اگر چه آیه مبارکه به «اجباری در دین نیست ترجمه می‌شود) و این معنا صحیح هم هست، اما هر دو واژه‌ی «اکراه» و «اجبار» عربی است. پس اگر اراده‌ی خداوند بر این تعلق می‌گرفت که در گرایش به دین و انجام اوامر الهی هیچ اجباری نباشد، می‌فرمود: «لا اجبار فی‌الدین»! ولی فرمود: «لا اکراه فی‌الدین» یعنی اکراهی در دین وجود ندارد. و معنای اکراه بسیار وسیع‌تر از اجبار است. هر چند که «اجبار» را نیز حمل می‌کند.

واژه‌ي «اكراه» يعني چيزي كه نزد انسان ناخوشایند باشد و شاید از آن جهت در مورد اجبار نیز به کار می‌رود که انسان از «اجبار» و کار اجباری که قبولش ندارد، خوشش نمی‌آید.

پس، از این بخش آیه‌ی مبارکه قبل از آن که معنای اجبار را اخذ کنیم، می‌فهمیم که در دین خدا هیچ مطلب یا دستوری که فطرت و عقل انسان آن را نپسندد و نسبت به آن اکراه داشته باشد، وجود ندارد و به همین دلیل هم «دین» اجباری نیست.

اما در خصوص حمل واژه به معنای «اجبار» نیز باید دقت شود که فرمود: «اجباری در دین نیست». چرا که دین یک مسئله‌ی اعتقادی و قلبی است و هیچ انسانی نمی‌تواند با جبر و زور اعتقادی را بر دیگری القاء نماید. لذا دین اجباری نفی می‌شود. چنین دینی نه واقعاً دین است و نه مقبول می‌افتد. و اگر دقت شود در اسلام [تشیع] قید شده است که «اصول دین» تحقیقی است و تقلید در اصول جایز نیست. یعنی انسان باید با عقل و قلب بدان برسد نه با تقلید از دیگران. و این مهم یکی از معانی روشن «در دین اجباری نیست» می‌باشد.

مرحوم علامه‌ طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: «در جمله:” لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يك كلمه است و آن عبارت است از” اعتقادات"، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه‏ و اجبار در آن راه ندارد، چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى (مكانيكى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلاً جهل، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى، تصديقى علمى را بزايد.» المیزان (ترجمه)، جلد 2، ص 523)

نکته‌ی مهم دیگری که برای فهم بهتر منظور آیه‌ی کریمه باید بدان دقت نمود، ترفند دشمنان در نیمه خواندن آیه و حکم بر اساس آن است(؟!) در صورتی که این آیه ادامه‌ای دارد که هم علت اجباری نبودن دین را توضیح می‌دهد و هم نتیجه‌ی اعتقاد و عمل به دین مؤمنان را که عکس‌اش برای کفار ثابت است بیان می‌نماید. آیه چنین است:

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (البقره - 256)

در دين هيچ اجبارى نيست. (چرا که راه) هدايت از گمراهى مشخص شده است. پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد و به خداى ايمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده كه هیچ‌گاه گسسته نگردد. خدا شنوا و داناست‏.

و در آیه‌ی بعد نیز نتیجه‌ی عدم ایمان و عمل به دین را که خلود در جهنم و عذاب آتش قید می‌نماید:

اللَّهُ وَلىِ‏ُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ  وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ  أُوْلَئكَ أَصْحَبُ النَّارِ  هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(البقره - 257)

خدا ولیّ مؤمنان است. ايشان را از تاريكي‌ها به روشنى مى‏برد. و آنان كه كافر شده‏اند، طاغوت ولیّ آنهاست، كه آنها را از روشنى به تاريكي‌ها مى‏كشد. اينان جهنميانند و همواره در آن خواهند بود.

پس، یک معنای «در دین اجباری نیست» همین است که خداوند متعال: انسان را (مانند ملائك يا حيوانات يا ساير موجودات) مجبور نيافريده است و به رغم این که اعتقاد به خداوند و انجام دستورات دینی را بر او واجب ساخته‌، او را مجبور و بی‌اختیار نیافریده است، بلکه با اعطای عقل و اختیار، او را اشرف قرار داده و سپس با ارسال انبیاء راه را نیز براي او روشن نموده و عواقب هر راهی را نیز با صراحت و روشنی بیان نموده است. پس بديهي است كه انسان عاقل و سالم، راه رشد را بر گمراهي ترجيح مي‌دهد و بر مي‌گزيند و اگر چنین ننمود، مجازات و عذاب دنیوی و اخروی حق اوست. نه این که مجاز است هر راهی خواست برود و هر کاری خواست انجام دهد.

حال که دانستیم «اجبار» فقط بر بدن و اعمال فیزیکی ممکن است نه بر باورهای قلبی و اعتقادی، ممکن است این سؤال پیش آید که پس چرا نظام اسلامی ما را در اموری مجبور می‌کند و در صورت نافرمانی عقاب هم می‌شویم، در صورتی که ما باوری نداریم و اگر کاری را هم انجام دهیم، از روی اجبار است.

باید دقت شود که «مجبور نیستید» به معنای «مجاز هستید» نمی‌باشد و عقاب دنیوی و اخروی نیز برای همین منظور وضع شده است. به عنوان مثال: «مجبور نیستی نماز بخوانی یا روزه بگیری» یعنی به تو اختیار اطاعت یا تخلف داده‌ام، نه این که مجازی دلت خواست بخوان و دلت خواست نخوان! مضافاً بر این که اسلام اجازه نمی‌دهد به بهانه‌ی آزادی، حقوق دیگران پایمال گردیده و اقشار متفاوت مورد ظلم واقع شوند. لذا هر کسی آزاد است که در خلوت خود گناه کند و راه جهنم را بپیماید. اما اگر گناه و فساد خود را علنی و فرافکنی کرد و حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره انداخت، معلوم است که جلوی او را می‌گیرند و مجازاتش هم می‌کنند.

دقت شود که طرح اين گونه شبهات براي بي‌رنگ كردن دينداري مسلمانان و در نهايت دعوت و آلوده نمودن آنها به گناه است. و گرنه همين بشر، حتي در مقابل قوانيني كه خودش وضع مي‌كند (چه صحيح باشد و چه غلط) اجبار و ضمانت اجرايي در نظر مي‌گيرد و سر پيچي از آنها را مستوجب پرداخت جريمه، تحمل زندان، حبس ابد و حتی اعدام مي‌داند، اما نوبت به اطاعت اوامر الهي كه مي‌رسد، مدعي مي‌شود كه خدا خود فرموده: در دين اجباري نيست(؟!)

تأمل در این نکته لازم است كه «اجبار» در مقابل «اختيار» است. پس تا وقتي انسان اختيار دارد كه گناه نكند يا بكند، جبري بر او تحميل نگرديده است و انسان (عاقل و سالم) تا وقتي زنده است داراي اختيار است و می‌تواند گناه بکند و یا نکند – نه این که مجاز است.

البته ممكن است كه رعايت برخي از قوانين فردی یا اجتماعي (مانند همه قوانین فردی و اجتماعی موجود در جهان) تا حدّي محدود بر او (اصطلاحاً) اجبار گردد تا موظف و مجبور شود حقوق دیگران را ضایع ننماید، ولي اين اجبار دليل بر سلب اختيار ذاتی او نيست و می‌تواند مرتکب جرم شود. چنان چه بر اساس قانون هیچ کس حق قاچاق مواد مخدر را ندارد و اگر كشف شود محاكمه و مجازات مي‌شود، اما بسياري به آن مرتكب مي‌گردند، چون اختیار دارند.

پس اگر گفته شد: «در خودداری از قاچاق مواد مخدر اجباری نیست، اما اگر کسی مرتکب این جرم شد اعدام می‌شود»، آیا کسی می‌گوید که ما آزاد و مجازیم تا قاچاق کنیم؟!

در نتیجه، (به غير از خداوند متعال) كسي نمي‌تواند انسان را به بندگي خدا و عبادت مجبور كند، هم چنان كه كسي نمي‌تواند انسان را به كفر يا  شرك مجبور نمايد و خداوندی که به این امر قادر است نيز انسان را تا وقتي زنده است مجبور ننموده است، ولی انسان باید عاقلانه عمل کند و اگر مرتکب خطا شد، حتماً مجازات می‌شود و برای این که نه تنها به مجازات محکوم نگردد، بلکه در نعمت دائمی زندگی کند، باید اوامر الهی را اطاعت نماید. و هم چنین اگر حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره اندازد، او را با ارشاد و سپس مجازات مجبور می‌کنند تا رعایت کند.

برگرفته از سایت پاسخ به سوالات و شبهات

 نظر دهید »

Who is Imam Mahdi? Is he the Savior promised by all religions?

17 آبان 1402 توسط فاطمه فارسی

Who is Imam Mahdi? Is he the Savior promised by all religions?

  • Imam Mahdi’s birth anniversary is a manifestation of optimism about the future

    The 15th of Sha’ban is the embodiment of our hopeful outlook towards the future. All the hope that we invest in something may or may not have the outcome that we hoped for; however, the hope towards the final salvation by the absolute Wali of the Almighty God— the Imam of the Time (may God hasten his reappearance, and may our souls be sacrificed for his sake) — is an inviolable hope… It is not only Shi’as that have made this claim; it is not only Muslims that have made this claim: all religions of the world are waiting for such a day to come. Our privilege is that we know him: we feel his existence; we believe in his existence; we speak to him; we address him; we make requests to him and he grants us our requests. This is the difference between us and others. Others —non-Shia Muslims and non-Muslim believers — believe in something that is vague; however, this is not the case with us Shi’as. It is clear what we want and whom we speak to. The 15th of Sha’ban is a day of hope.

  • Seeking intercession from Imam Mahdi (a.s.) is a means for expressing obedience to God

    As for the Imam of the Time (may God hasten his reappearance and God’s greetings b upon him), the first point is that the great personality is the inviter to God. Looking at that great Imam (a.s.) is a way of expressing one’s love for and obedience to Allah the Exalted: “greetings be upon you who invite to God and who are conversant with His signs” [Ihtijaj, Vol.2, page 493]. All matters, all prophets, all saints, all sanctities and all pure souls who cast light on our lives, on our world and on the entire universe are the signs and reflections of God. This is a point that should receive attention. We pay attention to the Imam of the Time (a.s.), and we appeal and show humbleness before that great Imam (a.s.) so that this humbleness reaches the Essence of the Only One and so that we show our obedience to Allah the Exalted.

  • Shiism thoroughly introduces the personality of the Savior


    All Abrahamic religions believe in an end-times savior. All Abrahamic religions believe that someone will emerge who will save the world from the morass of oppression and cruelty. In Islam, the name of this savior has been mentioned. All Islamic denominations refer to this divine person and this great and extraordinary individual as Mahdi. Perhaps, there is no Islamic denomination that does not believe Mahdi (a.s.) will emerge. He is a descendent of the Holy Prophet (s.w.a.). Islamic denominations have even specified the name and epithet of that noble man. The feature of Shia ideology is that it thoroughly and clearly introduces this personality. It considers him as the son of the eleventh Imam - Imam Hassan al-Askari (a.s.). From the viewpoint of Shia historians and writers, his birth date is completely clear. Most of other Islamic denominations have not specified his birth date or they have not accepted it, but the Shia prove the existence and birth date of that great personality with strong and cogent reasons. Some people have dismissed the possibility of the existence and survival of a person over this long time. This is the only question that opponents have raised regarding Imam Mahdi (a.s.). However, the Holy Quran dispels this doubt with its clear words. The Holy Prophet (s.w.a.) says about Prophet Noah, “We sent Noah to his people, and he tarried among them a thousand years less fifty” . This does not mean that he lived for 950 years. It apparently means that his mission - to invite people to God - lasted for 950 years. Therefore, this questioning is groundless.

  • The greatest quality of belief in Mahdawiyyah is creating hope

    The greatest characteristic of this belief among Shias is that it engenders hope. The Shia community is not reliant only on its prominent historical events in the past. It also looks forward to the future. A person who believes in the issue of Mahdawiyyah on the basis of Shia ideology does not empty his heart of hope even in the most difficult circumstances. There is always a ray of hope in the heart of such a person. They know that this dark era and this era of oppression and illegitimate domination will definitely come to an end. This is one of the most important results and achievements of this belief. Of course, Shia belief in the issue of Mahdawiyyah is not confined to this point: “People all over the world feed from his blessings and the heavens and the earth gain strength thanks to his existence” . Such is the belief in Mahdawiyyah. This bright flame and this shining light has existed in Shia societies in the course of past centuries and it will continue to exist. By Allah’s favor, the era of anticipation will come to an end.

  • A major opening to salvation is awaiting the reappearance


    We should wait. The outlook of religions towards the final destination of the caravan of mankind is a very promising outlook. The spirit of waiting and establishing a close relationship with the Imam of the Time (may our souls be sacrificed for his sake) and anticipating the day when he reappears is really one of the greatest gates of salvation [faraj] for the Islamic community. We are waiting for salvation. This anticipation itself is salvation. This anticipating is the gate to salvation. It is promising and revitalizing. It prevents us from feeling desperate, ruined, hopeless and confused about the future. It gives us hope and it provides guidance. This is the point about the Imam of the Time (God’s greetings be upon him).

  • Belief in the Savior is a component of religions’ worldviews

    Belief in the Imam of the Time (a.j.) is a component of religions’ worldviews. That is, just as divine religions hold viewpoints within their general worldviews about the universe, mankind, origin and the end of human life’s trajectory—about genesis and resurrection—they also hold viewpoints in their worldviews about the final destination of the caravan of humans. A worldview is a great system which lays the foundation for all the thoughts, obligations and rules of religions. It addresses the issues of the afterlife and the hereafter. Another issue is where the mankind is heading to. If we liken the human community throughout history to a caravan which is taking a specific path, then we are faced with this question: Where is this caravan going? What is the destination of this caravan? What is the end of this path? This is a serious question and every worldview should answer it. Religions have answered this question… all of them believe that this caravan will reach a favorable, sweet and pleasant destination in the end. The main characteristic of this destination is justice. Justice has been humanity’s general request from the first day until today and it will remain mankind’s main request until the end. Those people who try to believe in variety, diversity and change in their principles and main philosophies cannot deny the fact that humanity has had certain requests from the first day until today, the most important of which is justice. Humanity is after justice. It has never changed its mind about this demand and in the end, this demand will be met.

  • Self-edification is a prerequisite to awaiting

    Awaiting requires that we prepare ourselves. We should know that a great event will take place and we should always expect it to happen. We can never say that the event will not happen in a few years nor can we say that the event will happen in the near future. We should always wait for it. Those who are waiting should develop characteristics and manners that are expected in the awaited era. This is the requirement for awaiting. If there is supposed to be justice, truth, monotheism, purity and submission to God in the awaited era, then as the people who are waiting, we should get closer to these qualities. We should become familiar with justice. We should prepare ourselves for justice. We should prepare ourselves for accepting the truth. These are the consequences of awaiting.

  • The issue of awaiting is an inseparable component of Mahdawiyyah

    The issue of waiting is an inseparable component of Mahdawiyyah. It is one of the key concepts for understanding religion and the general movement of the Islamic Ummah towards the lofty goals of Islam. Awaiting means expecting an event that will definitely happen. This is the meaning of awaiting. Awaiting means that this future is definite. This is especially true if we are awaiting a living and primed entity. This is a very important issue. We are not awaiting someone who has not been born yet. No, we are awaiting someone who exists and is present among us. There are certain narrations according to which people can see him, but they do not recognize him. In certain narrations, he has been likened to Prophet Joseph whose brothers used to see him. He was present among his brothers and he used to sit beside them, but they could not recognize him. It is such a clear and motivating truth. This facilitates awaiting. Humanity needs this awaiting and the Islamic Ummah needs it even more. This waiting puts responsibilities on the shoulders of human beings

  • ……Continue 

 

 نظر دهید »

ظهور منجی

11 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

اعتقاد به ظهور منجی موعود و نجات‌بخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیین‌ها و فرهنگ‌های متفاوت، به صورت‌های متنوعی مطرح شده است؛ اما همه در این نکته توافق دارند که نجات‌بخشی خواهد آمد و آنان را از ستم و حاکمان زورگو رها خواهد کرد و جامعه‌ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد.

زمان دقیق ظهور امام زمان (عج) مشخص نیست؛ اما گفته شده که پس از فراگیرشدن ظلم در جهان خواهد بود. در روایات، نشانه‌هایی برای ظهور ذکر شده، که به علائم ظهور مشهور است. در روایاتی محل ظهور، منطقه ذی طوی معرفی شده است.

امام زمان(عج) پس از ظهور، قیام خود را از مکه و کنار خانه کعبه آغاز می‌کند. آن حضرت در کنار کعبه پرچم خود را می‌افرازد و در بین رکن و مقام از یاران خود بیعت می‌گیرد.
 
مفهوم‌شناسی
ظهور به معنای آشکار شدن چیز پنهان است[۱] و ظهور امام زمان را نمایان شدن حضرت مهدی(عج) پس از غیبت کبرا برای برپایی عدل و داد تعریف کرده‌اند.[۲] بر اساس این معنا، ظهور با قیام متفاوت و در مرحله‌ای پیش از آن قرار دارد؛ البته در برخی روایات ظهور به معنای قیام نیز به کار رفته است؛ در این صورت قیام و ظهور به یک معنا و در یک زمان و مکان رخ می‌دهد.[۳] در برخی روایات از واژه بعث(برانگیختن)[۴] و امر[۵] برای اشاره به ظهور استفاده شده است.

کلمه ظهور بر مواردی چون آشکار شدن دولت حق[۶]، آشکار شدن امر امامان معصوم، پیروزی امام زمان(عج) و حکومت آن حضرت[۷] نیز به کار رفته است.[۸]
 
پیشنیه باور به ظهور منجی
مقالهٔ اصلی: موعودباوری
موعودباوری به معنای اعتقاد به یک منجی(نجات‌بخش) است که در آخرالزمان برای نجات و رهایی انسان‌ها و برقراری صلح و عدالت خواهد آمد.[۹] منجی موعود و نجات‌بخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیین‌ها و فرهنگ‌های متفاوت، به صورت‌های متنوعی مطرح شده است؛ اما همه در این نکته توافق دارند که نجات‌بخشی خواهد آمد و آنان را از ستم و حاکمان زورگو رها خواهد کرد و جامعه‌ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد.[۱۰] برای نمونه: هندوها انتظار دهمین اَوَتاره با نام کَلْکی یا کَلکین را دارند؛[۱۱] زرتشت‌ها در انتظار سوشیانت[یادداشت ۱] به سر می‌برند؛[۱۲] یهودیان مسیح (ماشیح) را نجات دهنده می‌دانند؛[۱۳] مسیحیان، بازگشت عیسی را به عنوان منجی موعود منتظرند؛[۱۴] بالاخره مسلمانان که قائل به ظهور حضرت مهدی(ع) هستند و یکی از القاب مشهور او را موعود می‌دانند.[۱۵]
 
جهان در آستانه ظهور

برخی از نشانه‌های غیر حتمی: خورشیدگرفتگی در نیمه ماه رمضان، برخلاف عادت، فرو رفتن بخش غربی(راست) مسجددمشق، فرو رفتن یکی از روستاهای شام به نام خرشنا (یا حَرَستا)در زمین، ویرانی بصره، کشتن فردی که علیه سفیانی قیام کرده در پشت کوفه همراه هفتاد نفر از یارانش، به‌اهتزاز درآمدن پرچم‌های سیاه از جانب خراسان، ویرانی گسترده در شام و عراق، ندای غیرعادی از آسمان بر همه جهان به طوری که هرکسی در هر زبانی باشد آن ندا را به زبان خودش می‌شنود.[۲۲]
 
زمان و مکان ظهور
زمان دقیق ظهور حضرت مهدی(عج) معلوم نیست. روایات کسانی را که برای ظهور آن حضرت زمان تعیین می‌کنند، مذمت و لعن شده‌ و دروغگو نامیده‌اند.[۲۳]

اگر ظهور را به معنای قیام بدانیم در پاره‌ای روایات به زمان آن به صورت مختصر اشاره شده است.[۲۴] این روایات قیام آن حضرت را پس از ناامیدی مردم[۲۵] و در آخرالزمان[۲۶] می‌دانند. و در آنها از قیام آن حضرت در سال‌های فرد[۲۷] روز عاشورا[۲۸] نوروز[۲۹] از ایام سال، روز جمعه[۳۰] و شنبه[۳۱] از ایام هفته و پس از نماز عشاء[۳۲] از اوقات روز یاد شده است.

محل ظهور

برخی از نشانه‌های غیر حتمی: خورشیدگرفتگی در نیمه ماه رمضان، برخلاف عادت، فرو رفتن بخش غربی(راست) مسجددمشق، فرو رفتن یکی از روستاهای شام به نام خرشنا (یا حَرَستا)در زمین، ویرانی بصره، کشتن فردی که علیه سفیانی قیام کرده در پشت کوفه همراه هفتاد نفر از یارانش، به‌اهتزاز درآمدن پرچم‌های سیاه از جانب خراسان، ویرانی گسترده در شام و عراق، ندای غیرعادی از آسمان بر همه جهان به طوری که هرکسی در هر زبانی باشد آن ندا را به زبان خودش می‌شنود.[۲۲]
 
زمان و مکان ظهور
زمان دقیق ظهور حضرت مهدی(عج) معلوم نیست. روایات کسانی را که برای ظهور آن حضرت زمان تعیین می‌کنند، مذمت و لعن شده‌ و دروغگو نامیده‌اند.[۲۳]

اگر ظهور را به معنای قیام بدانیم در پاره‌ای روایات به زمان آن به صورت مختصر اشاره شده است.[۲۴] این روایات قیام آن حضرت را پس از ناامیدی مردم[۲۵] و در آخرالزمان[۲۶] می‌دانند. و در آنها از قیام آن حضرت در سال‌های فرد[۲۷] روز عاشورا[۲۸] نوروز[۲۹] از ایام سال، روز جمعه[۳۰] و شنبه[۳۱] از ایام هفته و پس از نماز عشاء[۳۲] از اوقات روز یاد شده است.

یادداشت
سوشْیانت نجات دهنده هر یک از موعودان دین زردشتی و در اوستا مکرر از سوشیانت‌هایی نام برده شده که در آخرالزمان ظهور کنند و غالباً از آخرین سوشیانت که پس از ظهور او قیامت خواهد بود اسم برده شده است. دهخدا، لغتنامه، ذیل سوشیانت.
سوره هود، آیه ۸۶
منابع
تونه‌ای،‌ مجتبی، موعودنامه: فرهنگ الفبایی مهدویت، قم، میراث ماندگار، چاپ دهم، ۱۳۸۸ش.
جمعی از نویسندگان، گونه‌شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت حضرت مهدی (عج)، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، ۱۳۸۹ش.
سید بن طاووس، علی بن موسی، الملاحم و الفتن، قم، نشر صاحب الأمر، ۱۴۱۶ق.
سید بن طاووس، علی بن موسی، قم، مطبعة خیام، ۱۴۰۰ش.
شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۵ق.
صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب‌الاثر فی‌الامام‌الثانی عشر علیه‌السلم، تهران، مکتبة الصدر، بی‌تا.
صدر، سید محمد، تاریخ ما بعد الظهور، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۱۲ق.
طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، مصحح: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیة، ۱۴۲۵ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بیروت، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، مصحح: جمعی از محققان، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
محمدی ری شهری، محمد، و دیگران، دانشنامه امام مهدی(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، قم، دار الحدیث، ۱۳۹۳ش.
مفید، محمد بن محمد،الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، نشر صدوق، ۱۳۹۷ق.

 

 نظر دهید »

حجاب و عفاف در قرآن

09 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

بسم الله الرحمن الرحیم

 در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.
یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است(
جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن
حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده‎اند.

هدف و فلسفه حجاب
هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=-
از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.

 

حجاب چشم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.


قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.


حجاب در گفتار
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.


حجاب رفتاری
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛

حجاب و عفت
دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد.

حجاب زنان سالمند
قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)

علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.

آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟
با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.
البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.

 منبع :سایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 

 نظر دهید »

جزیه دادن اهل کتاب به مسلمانان

07 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

مگر این نیست که ما در انتخاب دین خود آزاد هستیم؟ پس چرا پیامبر به مردم یمن گفته بود که یا باید اسلام بیاورند یا جزیه بدهند؟
پرسش
مگر این نیست که ما در انتخاب دین خود آزاد هستیم؟ پس چرا پیامبر به مردم یمن گفته بود که یا باید اسلام بیاورند یا جزیه بدهند؟
پاسخ اجمالی
جزیه به معنای آزاد گذاشتن افراد غیر مسلمان در پذیرش شهروندی حکومت اسلامی است، بدون آن که نیازی به تغییر دین آنان باشد و طبیعی است که آنان نیز باید؛ مانند شهروندان مسلمان، مالیاتی را برای اداره امور کشور، پرداخت نمایند که چه بسا ممکن است این مالیات، کمتر از مقداری باشد که شهروندان مسلمان، مکلف به پرداخت آن هستند. بنابراین، نمی توان پرداخت مالیات جزیه را به عنوان اجبار افراد در پذیرش دین جدید تلقی نمود.
پاسخ تفصیلی
موضوعی که بیان نمودید را در حقیقت می توان برگرفته از ابهامات مختلفی دانست که در نهایت، منجر به ایجاد چنین پرسشی گشته است که ابتدا مختصری در مورد آنها توضیح داده و سپس به جمع بندی نهایی خواهیم رسید:

 

1. آزادی در پذیرش دین به چه معنا است؟

 

2. جزیه چیست و آیا پرداخت آن می تواند نوعی اجبار و اکراه در پذیرش اسلام ارزیابی شود؟

 

3 . و چرا پیامبر اسلام (ص) در جنگ هایی شرکت می نمود که نتیجه آن، قرار دادن غیر مسلمانان در یک دو راهی بود که شاید آنان مایل به انتخاب هیچ یک از این دو راه (پذیرش اسلام و یا جزیه) نبودند؟

 

به همین ترتیب، به بررسی موارد فوق خواهیم پرداخت.

 

1. دقت فرمایید که آزادی دینی که در آیه “لا اکراه فی الدین[1]” عنوان شده، به معنای لا ابالی گری دینی و تأیید تمام دین های موجود نیست، بلکه نکته دیگری مد نظر است که باید بدان توجه داشت:

 

اگر موقعیت افراد مختلف را[2] نسبت به دین اسلام بررسی نماییم، می توانیم آنان را به چند گروه متفاوت تقسیم نماییم:

 

1-1. افرادی که هم در ظاهر، دین اسلام را پذیرفته و هم در اندرون و باطن خود به آن یقین و اطمینان دارند. این افراد هیچ شک و شبهه ای نسبت به دین خود نداشته و از هرگونه تلاش و مجاهدت در راه خدا، دریغ ندارند.[3]

 

2-1. اشخاصی که در باطن خود کافرند و در اظهار کفر، هیچ تردیدی به خود راه نداده و تلاش پیامبران نیز در هدایت آنان بی اثر بوده،[4] بلکه آنان تلاش می نمایند تا با صرف هزینه های هنگفت، مردم را از راه خدا بازدارند.[5]

 

3-1. گروهی نیز با این که واقعا ایمان نیاورده اند، ولی برای استفاده از مزایای اسلام، ادعای مسلمانی می نمایند! خداوند، پیامبر (ص) را خطاب قرار داده و به او فرمان می دهد که به آنان بگو که شما ایمان نیاورده اید، بلکه در واقع، گویا تسلیم شده اید و هیچ اثری از ایمان در دل هایتان وجود ندارد![6]

 

4-1. و تعدادی از افراد که با وجود ایمان قلبی، در شرایطی قرار گرفته اند که نمی توانند ایمان خود را ابراز داشته و در نظر بسیاری از مردم نیز، به عنوان افرادی کافر شناخته می شوند، اما با این وجود، خدمات ارزنده ای را به جامعه دینی عرضه می نمایند. مؤمن آل فرعون[7] که موجب نجات موسای پیامبر (ع) شد، ابوطالب؛ عموی پیامبر (ص) که مدافع ایشان در برابر آسیب های دشمنان بود و عمار یاسر در مقطعی از زندگی خود، از این گروه به شمار می آیند که چنین رفتار تقیه آمیزی نیز در قرآن مورد تأیید قرار گرفته است.[8]

با نگاهی به گروه های فوق، به سادگی می توان دریافت که ایمان قلبی و یا همان دین، موضوعی نیست که بتوان آن را با اکراه و اجبار بر دیگران تحمیل نموده و در قلب آنان جای داد و قرآن نیز همین واقعیت موجود را اعلام می نماید، اما باید توجه داشت همان خداوندی که فرموده “لا اکراه فی الدین[9]،” در جای دیگری بیان نموده که تنها دینی که مورد پذیرش خداوند بوده، اسلام است[10]و یا این که دین های دیگر، مورد پذیرش خداوند نیستند.[11] براین اساس، باید نتیجه گرفت که هرچند، تنها این دین اسلام است که مورد تأیید قرآن قرار گرفته، اما این واقعیت نیز مورد توجه بوده است که اعتقاد قلبی به دین، از راه اکراه، امکان پذیر نخواهد بود. بنابراین، نمی توان گفت که ما در پذیرش هر دینی، کاملا آزاد بوده و هیچ بازخواستی در این مورد وجود نخواهد داشت، بلکه باید تلاش نماییم تا با شناخت دین صحیح، اعتقاد به آن را در قلب خود شکوفا نماییم.

 

2. با توجه به آنچه گفته شد، اگر بر اثر جنگ ها و یا معاهدات سازش، گروهی از غیر مسلمانان در قلمرو کشور اسلامی قرار گیرند، می توان یکی از پنج گزینه ذیل را در ارتباط با آنان اجرا نمود:

 

1-2. آنان را در صورت عدم پذیرش دین اسلام، از دم تیغ گذرانده و از صحنه گیتی حذف نمود!

 

2-2. آنان را مجبور به مهاجرت از وطن خود نموده و آواره سرزمین های غیر اسلامی کرد!

 

3-2. آنان را وادار به پذیرش دین اسلام نمود.

 

4-2. آنان را آزاد گذاشت تا در دین خود باقی مانده و با این که از امکانات کشور اسلامی استفاده می نمایند، هیچ تعهد مالی برایشان در نظر نگرفت.

 

5-2. به آنان حق انتخاب داد که یا اسلام آورده و همانند سایر مسلمانان، تعهدات مالی خود را نسبت به حکومت اسلامی انجام دهند و یا بر دین قبلی خود، باقی مانده و تنها مالیاتی؛ آن هم در حد توان مالی خود؛ به دولت اسلامی بپردازند.

 

گزینه اول و دوم؛ خصوصا در ارتباط با افرادی که برخورد مسلحانه و خصم آمیزی با مسلمانان نداشته اند، ناعادلانه به نظر می رسد که باید از آنها چشم پوشی نمود.

 

با توجه به غیر ممکن بودن اکراه آنان در اعتقاد قلبی به اسلام و نیز بی فایده بودن اجبار آنان به اسلام فرمایشی و ظاهری، گزینه سوم نیز قابل اجرا نخواهد بود.

 

انتخاب گزینه چهارم نیز اگرچه آزادی عمل بسیاری را برای این دسته از غیر مسلمانان به دنبال خواهد داشت، اما نوعی اجحاف و بی عدالتی نسبت به مسلمانان قلمداد خواهد شد، چون مسلمانان، از لحاظ شرعی موظف اند که خمس و زکات اموال خود را پرداخته و علاوه بر آن، در تأمین هزینه های دیگر حکومت اسلامی، از جمله هزینه های دفاعی آن مشارکت ورزند و چه بسا مجموع این هزینه ها، به مراتب بیش از جزیه ای باشد که برای دیگران در نظر گرفته شده است!

 

حال اگر ترتیبی اتخاذ شود که غیر مسلمانان بدون آن که هیچ هزینه ای را متقبل شوند، از همان امکانات درنظر گرفته شده برای مسلمانان برخوردار گردند، و در ضمن از برخی فعالیت ها؛ از جمله شرکت مستقیم در جنگ نیز معاف باشند، آیا به نظر شما، عدالت کامل برقرار شده است؟!

 

براین اساس، گزینه چهارم نیز چندان مناسب به نظر نرسیده و تنها گزینه پنجم باقی می ماند که در آن، غیر مسلمانان با وجود آن که اجباری در تغییر دین خود ندارند، اما برای زندگی در جامعه اسلامی و بهره برداری از پشتیبانی حکومت و تأمین امنیت و آسایش خود، مالیاتی را تحت عنوان “جزیه” پرداخت نمایند که طبق روایات، مقدار آن نباید از توانایی های فرد جزیه دهنده بیشتر باشد.[12] البته اگر به اسلام هم روی آورند، از مالیات معاف نخواهند شد، بلکه موظف اند مطابق با سیستم دیگری؛ مانند خمس و زکات تعهدات خود را به جامعه و حکومت ایفا نمایند.

 

آیا شما شیوه ای بهتر از این روش که هم آزادی این دسته از افراد را در نظر گرفته و هم با پرداخت مالیات متناسب، پشتیبانی حکومت را از آنان به دنبال خواهد داشت، در نظر دارید؟!

 

. ممکن است پرسش دیگری پدیدار شود که چرا پیامبر (ص) اقدام به جنگ و تصرف مناطق دیگر می نمود تا بعد از آن، غیر مسلمانانی در قلمرو حکومت اسلامی قرار گرفته و مجبور به انتخاب هایی شوند که خودشان نمی پسندند؟!

 

در پاسخ، ابتدا باید نگاهی به روابط بین المللی موجود در آن دوره داشته باشیم:

 

با مطالعه تاریخ روابط بین المللی درخواهیم یافت که جنگ به عنوان اصل پذیرفته شده ای در آن زمان ها و حتی سده های بعد از ظهور اسلام بوده و صلح تنها در حالت های استثنائی به وجود می آمده است و به عبارتی، حاکمیت های مختلف همواره در حال جنگ با هم بودند. جنگ های ایران و یونان و ایران و روم را در زمان های گذشته و جنگ های خونین اول و دوم جهانی در زمان معاصر را می توان در همین راستا دانست. امروزه نیز هر چند با انعقاد معاهدات مهم و تشکیل سازمان های بین المللی؛ مانند سازمان ملل متحد ادعا می شود که اصل در روابط بین المللی بر صلح است، ولی با این وجود، باز هم جنگ های بسیاری را در صحنه گیتی مشاهده می نماییم!

 

خداوند در قرآن کریم؛ به عنوان اصلی بنیادین و سرنوشت ساز، مسلمانان را به صلح و همزیستی مسالمت آمیز با غیر مسلمانانی که ستمی در حقشان روا نداشته اند، فرا خوانده است[13]و حتی در صورت بروز جنگ نیز به مسلمانان و در رأس آنان، به پیامبر (ص) توصیه نموده است که اگر دشمن، تمایل خود را به آتش بس و صلح نشان داد، شما نیز از ادامه جنگ منصرف شده و با توکل بر خدا، در صدد انعقاد معاهده صلح برآیید.[14] اساسا باید گفت که مسلمانان، این اجازه را از جانب خداوند ندارند که به غیر مسلمانانی که بی طرفی خود را حفظ نموده و در صدد توطئه بر ضد مسلمانان نیستند، آسیبی وارد سازند.[15]

 

اما تمام این موارد مانع از آن نیست که پیامبر (ص) و مسلمانان، اوضاع پیرامونی خود را تحت نظر نداشته و در دنیایی که جنگ و برخورد نظامی، اولین و آخرین سخن بوده، به گوشه ای خزیده و تنها در صدد دفع تهاجمات دشمن برآیند. در این راستا و در بسیاری از موارد، پیامبر (ص) با اطلاع از آمادگی دشمن جهت تهاجم به مسلمانان، پیش دستی نموده و توطئه آنان را در نطفه خفه می نمود. جنگ تبوک که بزرگ ترین لشگرکشی پیامبر (ص) به شمار می آید، نمونه ای از این موارد است که بدون خونریزی نیز پایان یافت. بر این اساس، عملکرد جنگی مسلمانان در آن زمان، حتی با حقوق بین الملل امروز نیز منافاتی نداشته و از مصادیق جنگ هایی بود که اکنون به نام دفاع پیشگیرانه از آن نام برده می شود. تدافعی بودن بسیاری از جنگ های دیگر پیامبر (ص)؛ مانند احد و خندق؛ نکته ای نیست که از چشم ها پوشیده باشد.

 

در همین راستا، برخى از نویسندگان، تمام جنگ هاى پیامبر (ص) را؛ هر چند که در ظاهر، جنبه ای هجومی داشته، مورد بررسی قرار داده و دلیل تدافعى بودن یکایک آنها را ذکر نموده اند.[16]

 

در کلامی از پیامبر اکرم (ص) مشاهده می نماییم که ایشان می فرمایند: “صلح را تا زمانى که موجب سستى پایه هاى دین نگردد، مفیدتر از جنگ و خونریزى مى‏ دانم"،[17] و به دلیل همین تفکر است که مهم ترین دوره‏اى که در آن، دین اسلام گسترش پیدا نمود، دوره آتش بسى بوده که بعد از ماجراى صلح حدیبیه بین مسلمانان و کفار قریش به وجود آمده بود. این دوره تنها دو سال به طول انجامید، ولى تاریخ نگاران نقل مى‏ نمایند که افرادى که در این دو سال، گرایش به دین اسلام یافته بودند، بیشتر از تمام افرادى بودند که در مدت بیست سال قبل از این، یعنى از ابتداى پیدایش دین اسلام تا قبل از این صلح، مسلمان شده بودند![18]

حال، اگر با رعایت تمام اصول انسانی، محل سکونت غیر مسلمانانی طی جنگ های تدافعی و یا حتی طی معاهده ای صلح آمیز؛ مانند معاهده پیامبر (ص) با مسیحیان نجران، به قلمرو کشور اسلامی افزوده شود و آنان نیز با استفاده از آزادی موجود در حکومت اسلامی، تصمیم به باقی ماندن در دین قبلی خود داشته باشند، مالیات جزیه، عادلانه ترین راهی است که می توان برای چنین اشخاصی در نظر گرفت.

 

 

[1] بقره، 256.

[2] البته غیر از مستضعفینی که مبانی اسلام برایشان تبیین نشده و از آنها اطلاع چندانی ندارند.

[3] حجرات، 15، “إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا…".

[4] بقره، 6، “إن الذین کفروا سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون".

[5] انفال، 36، “إن الذین کفروا ینفقون أموالهم لیصدوا عن سبیل الله…".

[6] حجرات، 14، “قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الإیمان فی قلوبکم".

[7] غافر، 28، “و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه…".

[8] نحل، 106، “إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان…".

[9] بقره، 256.

[10] آل عمران، 19، “إن الدین عند الله الإسلام".

[11] آل عمران، 85، “و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه…".

[12] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 566 ، ح 1، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.

[13] ممتحنه، 8، “لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین".

[14] انفال، 61، “و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله …".

[15] نساء، 91-90، “…فإن اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و ألقوا إلیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا…".

[16] عبد الخالق النواوی، العلاقات الدولیة و النظم القضائیة، ص 102- 99، دار الکتاب العربی، بیروت، 1974م.

[17] کافی الدین ابی الحسن اللیثی الواسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 506، انتشارات دار الحدیث، 1376 ش.

[18] سید محمد حسین فضل الله، الاسلام و منطق القوة، ص 211، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1987م.

 

 نظر دهید »

آهنگ ممد نبودی ببینی

05 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته؛ خون يارانت پر ثمر گشته
آه و واويلا كو جهان آرا؟ نور دو چشمان تر ما…
ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته؛ خون يارانت پر ثمر گشته
آه و واويلا كو جهان آرا؟ نور دو چشمان تر ما…
امیدم گشته نا امید بعد از هجر تو؛ یاران می ‌آیند اندر پی تو
ای نخل غلتيده به خون، اشكی از شادی
هم چو من بفشان؛ روز آزادی

خيل ياران را خيز و ياری كن؛ دشت شادی را آبياری كن
نخل در آتش شعله ور؛ گر چه شد بی سر
نو بتی ديگر گشته بار آور
شهد پيروزی خوشه ی خرما؛ زورق و من ماهی و دريا
ممد نبودی ببينی؛ گريه ی باران لاله روياند از تربت ياران…
گشته آبادان هرچه ويران شد؛ تربت ياران گلباران شد
ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته؛ خون يارانت پر ثمر گشته
آه و واويلا كو جهان آرا؟ نور دو چشمان تر ما…

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

کویتی پور ممد نبودی ببینی

نمایش فایل های پیوست:

  • koveytipoor_-_mamad_nabodi_bebini_2_128_.mp3 (5.1 مگابایت)
  • koveytipoor_-_mamad_nabodi_bebini_2_128_.mp3 (5.1 مگابایت)
 نظر دهید »

آغاز امامت حضرت مهدی عج

04 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

مَنْ یُعَظِّمْ شَعائراللّه فانَّها مِنْ تَقوَی القلوب…
خوشا به حال کسی که شعائر دین خدا را بزرگ و محترم شمارد؛ زیرا این صفت، ویژگی دل های پرهیزکار است.
اشاره:
نهم ربیع الاول، آغاز دوره ی امامت مهدی(عج)، از حوادث مهم و حساس تاریخ تشیّع به شمار می رود. با گرامی داشت خاطره ی این روز باشکوه، مطلب زیر را با هدف آشنایی بیشتر با شخصیت آخرین حجت خدا در روی زمین و اظهار ارادت به پیشگاه آن حضرت، تقدیم می داریم؛ امید است همیشه یاد آن عزیز پنهان در پس پرده ی غیبت را در دل هایمان زنده دایم و از وظایف خطیر خویش در این دوره ی سرنوشت ساز، غافل نباشیم.

 

اصل امامت:
مقوله ی امامت و جانشینی پیامبر اکرم(ص) همواره به عنوان یکی از مباحث مهم اعتقادی مسلمانان در طول تاریخ مطرح بوده است. در دیدگاه شیعه، اهداف نزول کتاب های آسمانی و ارسال پیامبران الهی، هنگامی به طور کامل تحقق می یابد که ختم نبوّت با نصب امام معصوم همراه باشد. امام همه ی ویژگی های پیامبر به جز دریافت وحی را داراست که با ولایت تکوینی (قدرت بر تصرّف در نظام هستی) و ولایت تشریعی (تبیین و تفسیر آیات و احکام الهی) و از بین بردن نارسایی های موجود، زمینه را برای رسیدن انسان به کمال معنوی فراهم می کند.

پیامبر اکرم(ص)، در سال دهم هجری، هنگام بازگشت از حجةالوداع، با نازل شدن آیه ی «اَلْیَوْم اَکْملتُ لکُم دینَکم و اتْمَمْتُ علیکُم نعمتی»(2) از سوی خداوند مأمور شدند در محلی به نام «غدیر خم» انتصاب علی بن ابی طالب(ع) به مقام امامت را به آگاهی مردم برسانند. ابوجعفر محمد بن جریر طبری؛ تفسیرگر و تاریخ نگار نام دار اهل سنت در اشاره به این واقعه می نویسد:

«پیامبر اکرم(ص) [در منطقه ی غدیر خم] فرمودند: جبرییل از سوی خداوند دستور آورد که در این جایگاه بایستم و به سفید و سیاه اعلام کنم که علی بن ابی طالب(ع)، برادر من، وصی من، جانشین من و امام پس از من است».(3)

البته آن چه گفته شد به اعلام همگانی و رسمی و بیعت گرفتن از مردم مربوط است؛ زیرا رسول خدا(ص) در دوران رسالت، بارها با بیان تعداد امامان و نام بردن از آنان مسأله ی امامت را تبیین کرده بودند. هنگامی که آیه ی «یا اَیُهَّا الذّین آمَنو اطیعُوااللّهَ وَ اطیعُو الرَّسولَ و اولیِ الامرِ مِنْکُم»(4) نازل شد جابر بن عبداللّه انصاری از پیامبر پرسید: «اولی الامر که اطاعت شان در ردیف اطاعت شما به حساب آمده است، چه کسانی هستند؟» پیامبر اکرم(ص) در پاسخ فرمودند: «آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان هستند. نخستین آنان، علی بن ابی طالب و پس از او فرزندش حسن و…» به این ترتیب، یکایک ائمه ی اطهار(ع) را نام بردند. هنگامی که به امام دوازدهم رسیدند، با این تعبیر از ایشان یاد کردند که: «ثم

سمّی محمد کنیّی حجةاللّه فی ارضه و بقیّة فی عباده ابن الحسن بن علی…؛ سپس هم نامم محمّد، هم کنیه ی من، حجةاللّه و بقیةاللّه در بین مردمان، فرزند حسن بن علی(ع) هستند…»(5)


 
مجله  خیمه  اردیبهشت 1382- شماره 3 
آغاز امامت امام مهدی(عج)
 
نویسنده : سید صادق سید نژاد
6
 

مَنْ یُعَظِّمْ شَعائراللّه فانَّها مِنْ تَقوَی القلوب…
خوشا به حال کسی که شعائر دین خدا را بزرگ و محترم شمارد؛ زیرا این صفت، ویژگی دل های پرهیزکار است.
اشاره:
نهم ربیع الاول، آغاز دوره ی امامت مهدی(عج)، از حوادث مهم و حساس تاریخ تشیّع به شمار می رود. با گرامی داشت خاطره ی این روز باشکوه، مطلب زیر را با هدف آشنایی بیشتر با شخصیت آخرین حجت خدا در روی زمین و اظهار ارادت به پیشگاه آن حضرت، تقدیم می داریم؛ امید است همیشه یاد آن عزیز پنهان در پس پرده ی غیبت را در دل هایمان زنده دایم و از وظایف خطیر خویش در این دوره ی سرنوشت ساز، غافل نباشیم.

 

اصل امامت:
مقوله ی امامت و جانشینی پیامبر اکرم(ص) همواره به عنوان یکی از مباحث مهم اعتقادی مسلمانان در طول تاریخ مطرح بوده است. در دیدگاه شیعه، اهداف نزول کتاب های آسمانی و ارسال پیامبران الهی، هنگامی به طور کامل تحقق می یابد که ختم نبوّت با نصب امام معصوم همراه باشد. امام همه ی ویژگی های پیامبر به جز دریافت وحی را داراست که با ولایت تکوینی (قدرت بر تصرّف در نظام هستی) و ولایت تشریعی (تبیین و تفسیر آیات و احکام الهی) و از بین بردن نارسایی های موجود، زمینه را برای رسیدن انسان به کمال معنوی فراهم می کند.

پیامبر اکرم(ص)، در سال دهم هجری، هنگام بازگشت از حجةالوداع، با نازل شدن آیه ی «اَلْیَوْم اَکْملتُ لکُم دینَکم و اتْمَمْتُ علیکُم نعمتی»(2) از سوی خداوند مأمور شدند در محلی به نام «غدیر خم» انتصاب علی بن ابی طالب(ع) به مقام امامت را به آگاهی مردم برسانند. ابوجعفر محمد بن جریر طبری؛ تفسیرگر و تاریخ نگار نام دار اهل سنت در اشاره به این واقعه می نویسد:

«پیامبر اکرم(ص) [در منطقه ی غدیر خم] فرمودند: جبرییل از سوی خداوند دستور آورد که در این جایگاه بایستم و به سفید و سیاه اعلام کنم که علی بن ابی طالب(ع)، برادر من، وصی من، جانشین من و امام پس از من است».(3)

البته آن چه گفته شد به اعلام همگانی و رسمی و بیعت گرفتن از مردم مربوط است؛ زیرا رسول خدا(ص) در دوران رسالت، بارها با بیان تعداد امامان و نام بردن از آنان مسأله ی امامت را تبیین کرده بودند. هنگامی که آیه ی «یا اَیُهَّا الذّین آمَنو اطیعُوااللّهَ وَ اطیعُو الرَّسولَ و اولیِ الامرِ مِنْکُم»(4) نازل شد جابر بن عبداللّه انصاری از پیامبر پرسید: «اولی الامر که اطاعت شان در ردیف اطاعت شما به حساب آمده است، چه کسانی هستند؟» پیامبر اکرم(ص) در پاسخ فرمودند: «آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان هستند. نخستین آنان، علی بن ابی طالب و پس از او فرزندش حسن و…» به این ترتیب، یکایک ائمه ی اطهار(ع) را نام بردند. هنگامی که به امام دوازدهم رسیدند، با این تعبیر از ایشان یاد کردند که: «ثم

سمّی محمد کنیّی حجةاللّه فی ارضه و بقیّة فی عباده ابن الحسن بن علی…؛ سپس هم نامم محمّد، هم کنیه ی من، حجةاللّه و بقیةاللّه در بین مردمان، فرزند حسن بن علی(ع) هستند…»(5)

 

امامت حضرت مهدی(عج):
پیش تر اشاره شد که پیامبر(ص) با تعابیر گوناگون به مسأله ی امامت حضرت مهدی(عج) اشاره کرده و تقریبا اطلاعات لازم را درباره ی چگونگی تولد، وقایع زندگی و ویژگی های حکومت آن حضرت، در اختیار مردم قرار داده بودند. برای مثال، در یک مورد، پیامبر اکرم(ص) خطاب به علی(ع) فرمودند:

«امامان پس از من دوازده نفرند که اولّی آن ها تو هستی و آخر آنها قائمی است که خداوند به دست او، شرق و غرب عالم را خواهد گشود».(6)

و یا در جای دیگر می فرماید:

«… نهمین نفر از امامان، قائم اهل بیت من و مهدی این امت است که در رفتار و گفتار و کردار، شبیه ترین مردم به من است. او پس از یک غیبت طولانی و حیرت و سرگردانی، ظهور خواهد کرد و دین خدا را در سرتاسر عالم، حاکمیت خواهد بخشید. او با نصرت و تأییدهای پی در پی خداوند متعال، زمین را پر از عدل و داد خواهد ساخت. همان گونه که

پیش از آن، از ظلم و ستم پر شده است».(7)

بنابراین به دلیل شرایط خفقن باری که خلفای عباسی ایجاد کرده بودند حضرت مهدی(عج) پس از تولد، یک دوره زندگی نیمه مخفی را آغاز کردند. در این دوره که شهادت امام عسکری(ع)، ادامه داشت تعداد بسیار اندکی از شیعیان، به دیدار ایشان نایل شدند. از آن پس دوره ی امامت امام دوازدهم(ع) و مرحله ی خطیر زندگی آن حضرت که به دوره ی غیبت معروف است، آغاز می شود.

مسأله ی اقامه ی نماز بر پیکر مطهر امام عسکری(ع) توسط حضرت مهدی(ع) سبب روشنگری مردم شد و از انحراف های بعدی در مسأله ی امامت جلوگیری می کند. این کار بر همه ی شیعیان آشکار ساخت که پس از امام عسکری(ع)، فرزند ایشان عهده دار منصب امامت هستند. بدین ترتیب، توطئه ی خطرناکی که خلفای عباسی، برای نابودی اساسی مکتب تشیع طرح ریزی کرده بودند، خنثی شد.

باید دانست عوامل حکومت عباسی، پس از شهادت امام عسکری(ع) در صدد برآمدند تا کسی را از سوی خلیفه مأمور نماز خواندن بر جنازه ی آن حضرت کنند و به پندار باطل خود، با این کار، پایان دوره ی امامت را اعلام و خلیفه ی غاصب عباسی را وارث امامت شیعه معرفی کنند؛ امّا با وجود مقدمه چینی های بسیاری که انجام داده بودند، نقشه ی آنان عملی نشد. هنگامی که فرد مورد نظر حکومت. آماده ی نماز خواندن بر پیکر امام یازدهم(ع) بود، ناگهان کودکی در حدود پنج ساله، با وقار و طمأنینه پیش آمد، آن فرد را کنار زد و خود به اقامه ی نماز پراخت. این در حالی بود که به عنایت

خداوند متعال مأموران حکومتی نتوانستند حتّی کوچک ترین عکس العملی نشان دهند. با پایان نماز نیز، پیش از آن که مأموران حکومتی بتوانند کاری بکنند، آن حضرت از دیدگان غایب شدند. بدین ترتیب، دوره ی امامت حضرت مهدی(عج) آغاز شد.

آغاز امامت آن حضرت، به مشیّت الهی و برخی مصالح دیگر، با غیبت همراه بود که به «غیبت صُغرا» مشهور است و تا سال 329هجری قمری به طول انجامید. پس از آن، مرحله ی جدیدی از غیبت که به دوره ی «غیبت کُبرا» معروف است، آغاز شد که تا کنون نیز ادامه دارد. این دوران، سخت ترین دوره ی امتحان مردم است؛ زیرا ارتباط مستقیم با امام(ع) برای همگان میسر نیست و نایب خاصی نیز وجود ندارد تا مردم به وسلیله ی او بتوانند از آن حضرت، پاسخ پرسش های شان را دیافت و کسب فیض کنند.

در توصیف این بُرهه از زمان، تعبیرهای بسیاری در روایات وارد شده است که از وجود فتنه های بسیار خطرناک حکایت دارد. بشر در این دوره به دلیل بی توجهی به ارزش های اصیل الهی و انسانی، با وجود برخورداری از زندگی به ظاهر زیبا، آراسته و مدرن به زندگی نکبت باری دچار می شود؛ بدین معنا که هر چند شکم ها سیر و زندگی پر زرق و برق خواهد بود، ولی روح ها مضطرب، نگران و سرگشته است و از دست دادن هدف و فلسفه ی درست زندگی، یکایک افراد بشر را به یأس و ناامیدی کُشنده ای دچار می سازد.

در فرهنگ اصیل اسلامی، برای پیش گیری از دچار شدن به چنین وضعی، تحت عوان «وظایف دوران غیبت»، رهنمودهای بسیار مهمی از سوی پیامبر اکرم(ص) و ائمه ی اطهار(ع) ارایه شده است. رعایت این موارد، سبب در امان ماندن از خطر انحراف است؛ زیرا پای بند نبودن به احکام الهی و از دست دادن ثبات فکری و اعتقادی صحیح، سبب آلودگی به فتنه های آخرالزّمان خواهد شد.

امید است با انجام وظایف و تکالیف مربوط به دوری غیبت، بتوانیم در شمار منتظران واقعی آن حضرت باشیم و هنگام ظهور مهدی موعود(عج)، شایستگی هم گامی به آن سوار سبزپوش را به دست آوریم.

منبع :مجله خیمه اردیبهشت ۱۳۸۲ شماره ۳

 نظر دهید »

امام صادق ع و ورود مرد به تنور پر از آتش

02 مهر 1402 توسط فاطمه فارسی

خلاصه پرسش
چرا امام صادق(ع) به یکی از یاران خود دستور داد تا وارد تنور پر از آتش شود؟ آیا اصل این دستور و انجامش توسط آن فرد عاقلانه است؟
پرسش
آیا ماجرای دستور امام صادق(ع) به یکی از صحابه‌اش مبنی بر این‌که داخل تنور برود درست است!؟ اگر درست است پس عقل انسان کجا می‌رود؟
پاسخ اجمالی
در روایات آمده است فردی از خراسان نزد امام صادق(ع) آمد و او را به جنگ برای باز پس‌گیری خلافت دعوت کرد. اما امام به خراسانی دستور داد وارد تنور پر از آتش شود و او از این عمل خودداری کرد، در همین حال هارون مکی وارد شد و امام همان دستور را به او داد و او انجام داده و وارد تنور داغ شد، اما در نهایت هیچ آسیبی به او نرسید.
دستورهایی مانند آنچه در پرسش آمده و یا آنچه قرآن از دستور طالوت مبنی بر خودداری از نوشیدن آب با وجود تشنگی مفرط نقل می­کند، عمومیت ندارند و تنها در برخی مواقع خاص صادر شده است. بیان این دستور از طرف امام(ع) تنها به جهت بیان یک حقیقت بر خراسانی بود، امام با این دستور خاص قصد داشت علت جهاد نکردن خود را بیان کند و می‌دانست مفسده‌‌ای بر این امر وجود ندارد. همچنین هارون مکی که این دستور را انجام داد و وارد تنور شد نیز خلاف عقل عمل نکرده است، بلکه عمل او مطابق با عقل واقعی بوده است؛ زیرا او به امام و علم الهی و عصمتش اطمینان داشته؛ لذا یقین به خیر بودن این امر کرده و می‌دانست دستور امام(ع) بدون حکمت و مصلحت نیست.

پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن موضوع مورد بحث، نخست متن روایت مورد بحث را بیان و سپس به بررسی آن می­پردازیم:
مأمون رقّی نقل می‌‌کند: خدمت امام صادق(ع) بودم که سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرد و نشست. سپس گفت ای فرزند رسول خدا! چقدر شما رئوف و مهربان هستید. شما امام هستید، چرا دفاع از حق خود نمى‌‌کنید با این‌‌که بیش از صد هزار شیعه آماده نبرد دارید.
امام(ع) فرمود: «خراسانى بنشین، خوش آمدی». سپس به خدمت‌کار فرمود: «تنور را روشن کن!».
خدمت‌کار امام(ع) تنور را روشن کرد. و امام(ع) رو به مرد خراسانى نموده، فرمود: «داخل تنور شو!».
خراسانى با التماس گفت: ای فرزند رسول خدا! مرا با آتش مسوزان. از جرم من در گذر، خدا از تو بگذرد.
امام(ع) فرمود: «تو را بخشیدم».
در این هنگام هارون مکى وارد شد در حالی‌که کفش خود را با دست گرفته بود، گفت: «السلام علیک یا ابن رسول اللَّه».
امام(ع) فرمود: «کفش­هایت را بیانداز، برو داخل تنور بنشین!».
هارون مکی، کفش­هایش را انداخت و در داخل تنور نشست.
در این هنگام امام(ع) با مرد خراسانی به سخن­گفتن پرداخت و مانند کسی که در خراسان بوده از جریان‌هاى آن منطقه خبر داد. سپس فرمود: «خراسانى برو ببین در تنور چه خبر است».
خراسانی می‌گوید: به جانب تنور رفتم، دیدم هارون مکی چهار زانو در تنور نشسته است. بعد از تنور خارج شد، و به ما سلام کرد.
امام(ع) فرمود: «از اینها در خراسان چند نفر پیدا مى‏شود؟!»
خراسانی گفت: به خدا قسم! یک نفر هم نیست.
امام(ع) فرمود: «به خدا یک نفر هم پیدا نمى‏شود، ما زمانى که پنج نفر یاور مانند این (هارون مکی) نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد، ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم».[1]
در این روایت یک دستور وجود دارد که نسبت به دو شخص صادر شده؛ یکی نسبت به سهل بن حسن خراسانی و دیگری به هارون مکی. تفاوت این دو شخص و عملکردشان سبب می‌شود که این دستور را در دو حالت مجزا بررسی کنیم. علاوه بر لزوم بیان این،‌ باید برای فهم این دستور یا پیشنهاد امام توجه به نکاتی کرد:
1. دستورهایی مانند این، عمومیت ندارند و تنها در برخی مواقع خاص صادر شده است که باید همه آنها را با توجه به شرائط و افراد مورد مخاطب، بررسی کرد تا به نتیجه مورد نظر رسید. در روایت مورد بحث نیز چنین دستوری از موارد اندک بوده و نمی‌توان جنبه عمومی به آن داد، بلکه سیره پیامبران و امامان برخلاف این بوده و تنها در موارد محدود و معدود، چنین دستوراتی می‌دادند.
2. این دستور و دستوراتی مانند این، مطلوبیت ذاتی و فی نفسه ندارند؛ یعنی مقصود اصلی امام وارد تنور شدن نیست، بلکه مطلوب واسطه‌ای می‌باشند یعنی در راستای هدفی هستند که برای نیل به آن وجود چنین دستوراتی لازم است.
3. امام(ع) این دستور را نخست به خراسانی داده بود و با توجه به این که خراسانی خدمت امام آمده بود تا پیشنهاد جنگ دهد. او وجود صد هزار جنگجوی در رکاب امام را بیان کرده و حضرت را به إحیای حق خود وا می‌دارد، اما امام به واقع امر آگاه بود و می‌دانست او اگر چه مُحِب و دوستدار است، اما تا چه اندازه می‌توان به او اعتماد کرد و حدود اطاعت او از امام چقدر است؛ لذا دستور به ورود به تنور داد تا حقیقت امر بر او نیز آشکار شود.
بیان چنین دستوری به خراسانی تنها برای نشان دادن هدف امام از آغاز نکردن این جنگ بوده است؛ لذا وقتی امر بر خراسانی آشکار شد، امام به او گفت: «تو را بخشیدم».
توجه به این نکته ضروری است که اگر امام (ع) خراسانی را این گونه امتحان نمی‌نمود، چه بسا تاریخ، امام (ع) را سرزنش می‌نمود که با توجه به وجود صد هزار مرد جنگی کوتاهی نموده و در مقابل ستمگران قیام نکرده و از مظلومان دفاع ننموده است.

برای فهم و دقت بیشتر در دستور امام(ع) به هارون مکی نمونه‌ای را بیان می‌کنیم؛ یک عمل جراحی را در نظر بگیرید؛ عملی که در آن شکم انسان را پاره می‌کنند و اجزای موجود در آن را بیرون می‌آورند. دو نوع نگاه به این عمل وجود دارد. کسی که اطلاعی از عمل ندارد، از جا کنده شده و با آن مخالفت می‌کند، به اصل آن پی نبرده و در مقابل آن جبهه گیری می‌کند، از عقل و اخلاق در مذمت آن استفاده کرده و در مذمت جراح سخن می‌راند، اما کسی که از این عمل جراحی آگاه است و دکتر متخصص را می‌شناسد، چه موضعی می‌گیرد. او چیزی جز خیر در آن نمی‌بیند و هر چقدر اطمینان و ایمان او به این عمل و پزشک آن بیشتر باشد، ناراحتی و استرس کمتری در خود راه می‌دهد. موضوع مورد بحث و موارد مشابه نیز چنین است. امثال هارون مکی، امری خلاف عقل نکرده‌اند، او به امام و علم الهی و عصمت ایشان اطمینان کامل داشت. اطمینان او به حدی بود که دستور امام را نه تنها خلاف عقل ندانسته بلکه حتی خیر خود را نیز در آن دیده است او می‌دانست امام عالمِ به علم ادنی و معصوم دستور خلاف حکمت و عقل و مصلحت نمی‌دهد، او با این پیش فرض، کار امام را حکیمانه و عاقلانه می‌دانست و لو این که فعلاً عقل او جزییات کار را درک نکند، اما این‌که شاید برخی از ما این عمل را خلاف عقل بدانیم به این جهت است که حقیقت علم الهی امام بر ما آشکار نیست و وقتی از این علم و عصمت امام آگاهی یافتیم، ما نیز هیچ خلافی در آن نمی‌بینیم.
5. نمونه چنین داستان و گفتاری در قرآن و از زبان طالوت نیز بیان شده که ما را در فهم درست این روایت و روایت‌های مشابه کمک می‌کند: طالوت با نشانه‌های اعجاز آمیز به رهبری بنی اسرائیل منسوب شد و سپاهیان بسیار فراهم کرد و به سمت جالوت و سپاهیانش حرکت کرد تا با آنها بجنگد. اما سپاهیان او یک دست نبوده و بسیاری از آنان ایمان و اعتقاد قلبی به طالوت نداشتند و همین سبب امتحانی سخت بر بنی اسرائیل شد[2] که قرآن آن‌را این‌گونه بیان می‌دارد: «پس زمانى که طالوت با سپاهیان [براى جنگ با دشمن از شهر] بیرون رفت، گفت: بى‏تردید خدا شما را به وسیله نهر آبى آزمایش مى‏کند پس هر که [به هنگام تشنگى‏] از آن [سیر] بنوشد، از من نیست و هر که از آن نخورد، از من است، مگر کسى که با دستش کفى آب برگیرد [که او نه از من است و نه مردود از سپاه‏]. پس جز اندکى از آنان همگى از آن نوشیدند. و زمانى که او و کسانى که با او ایمان آورده بودند از نهر گذشتند، [گروهى از آنان‏] گفتند: ما را امروز قدرت مقابله با جالوت و سپاهیانش نیست. ولى کسانى که یقین داشتند که دیدارکننده خدایند، گفتند: چه بسا گروه اندکى که به توفیق خدا بر گروه بسیارى پیروز شدند، و خدا با شکیبایان است».[3]
حال اگر کسی به واقع امر اطلاع نداشته باشد و با این ماجرا روبه رو شود، طالوت را به جهت این سیاست سرزنش می‌کند و می‌گوید به سپاهی که به جنگ می‌رود و تشنه نیز هست، چگونه چنین دستوری داده می‌شود و آیا چنین دستوری مطابق با عقل و اخلاق نیز است. اما اگر کسی به واقع امر اطلاع داشته و گفتار طالوت را سخن خداوند بداند، قطعاً می‌تواند علت چنین دستوری را متوجه شده و به حقیقت آن پی ببرد و جالب این است که در نتیجه چنین غربالی است که سپاه طالوت با اندکی افراد، پیروز شده که در نهایت آن، جالوت توسط داود کشته می‌شود که قرآن در آیات خود به این پیروزی اشاره کرده است.[4]

[1]. ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب (ع)، ج 4، ص 237، ، علامه، قم، 1379ق؛‏ علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج 47، ص 123، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[2]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 242، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
[3]. بقره، 249: « فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ».
[4]. بقره، 250 – 251: «و چون [طالوت و اهل ایمان‏] براى جنگ با جالوت و سپاهیانش ظاهر شدند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبر و شکیبایى فرو ریز، و گام‏هایمان را استوار ساز، و ما را بر گروه کافران پیروز گردان. پس آنان را به توفیق خدا شکست دادند. و داود [جوان مؤمن نیرومندى که در سپاه طالوت بود] جالوت را کشت، و خدا او را فرمانروایى و حکمت داد، و از آنچه مى‏خواست به او آموخت. و اگر خدا [تجاوز و ستم‏] برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمى‏کرد، قطعاً زمین را فساد فرا مى‏گرفت ولى خدا نسبت به جهانیان داراى فضل و احسان است».

 نظر دهید »

آیا امام زمان عج زن و فرزند دارد؟

31 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

پرسش
آیا امام زمان(عج) زن و فرزند دارد؟
پاسخ اجمالی
اگر چه محتمل است که امام مهدی(عج) زن و فرزند داشته باشد، و غیبت آن‌حضرت این لازمه را در پى ندارد که حتماً باید سنت الاهى ازدواج ترک گردد، اما در روایات نمی‌توان به دلیل قانع کننده‏اى در این باب برخورد کرد. شاید بتوان گفت: همان‌طورکه تقدیر الاهى بر این تعلق گرفته که وجود نازنین آن‌حضرت در پس پرده غیبت باشد، بر این هم تعلق گرفته که به جهت مصالحى این مسئله در پردۀ ابهام باشد.
پاسخ تفصیلی
زندگانى شخصى حضرت مهدى(عج) از جمله مسائلى است که نمی‌توان در آن به سادگى به علم و یقین رسید، ولى می‌توان با بررسى روایات، احتمالى را به واقع نزدیک‌تر دانست. در این موضوع که آیا امام زمان(عج) زن و فرزند دارد، سه احتمال وجود دارد:

الف) امام(عج) اساساً ازدواج نکرده است.

ب) ازدواج کرده اما فرزند ندارد.

ج) آن جناب ازدواج کرده و فرزند هم دارد.

لازمه‏ى پذیرش احتمال اوّل، این است که آن‌حضرت یکى از سنت‏هاى اسلامى را ترک گفته باشد و چنین امرى بعید به نظر می‌رسد.

البته گفته شده است که مسئلۀ غیبت امام زمان اهم است و ازدواج مهم؛ لذا مانعى ندارد که برای امر مهم‌تر، مسئلۀ مهم ترک شود، ولى این گفتار مورد پذیرش نیست؛ چون میان غیبت و ازدواج تزاحمى وجود ندارد، و این دو قابل جمع‌اند.

اما در احتمال دوم؛ اگر چه اشکال احتمال اوّل وجود ندارد، اما این سؤال بی‌پاسخ می‌‏ماند که آیا همسر آن‌حضرت هم عمر طولانى دارد، یا آن‌جناب در هر زمان همسرهاى متعددى بر می‌گزیند؟ دلیلى در این رابطه وجود ندارد که موضوع را بر ما روشن کند، اما می‌توان گفت که پذیرش ازدواج با همسرهاى متعدد، استبعادى ندارد. غیبت امام(عج) اقتضا ندارد که آن‌حضرت یک داشته همسر باشد، تا مانند وی داراى عمر طولانى باشد؛ زیرا از بعضى روایات به دست می‌آید که غیبت آن‌جناب غیبت عنوانى است نه شخصى؛[1] لذا می‌تواند با مردم به صورت ناشناس حشر و نشر داشته باشد و با آنها زندگى کند، اما کسى نداند که ایشان امام زمان(عج) است.

این سؤال در احتمال سوم هم مطرح می‌گردد. علاوه بر این‌که بعضى این احتمال را بعید شمرده‏اند؛ زیرا اگر امام زمان(عج) فرزندانى داشته باشد، بالاخره آنها روزى به جست‌و‌جوى اصل خود می‌پردازند و… و این با فلسفه‏ى غیبت سازگارى ندارد.

در میان روایات هم نمی‌توان به دلیل معتبرى دست یافت که یکى از این سه احتمال را تأیید نماید.

شیخ طوسى از امام صادق(ع) روایت کرد: “لایطَّلعُ على موضِعه احدٌ من وُلْدِه و لا غیره".[2] اما همین سخن را نعمانى به گونه‏ى دیگر نقل کرده است: “لایطلع على موضعه احدٌ من ولى و غیره".[3]

از این‌رو با وجود این اختلاف، استناد به نقل شیخ، اطمینان بخش نیست، بلکه از جهاتى مانند علو سند و لفظ حدیث، روایت نعمانى معتبرتر به نظر می‌رسد. مثلاً از یک‌سو در حدیث شیخ طوسى، ضمیر مفرد به جاى جمع آمده است. (به جاى این‌که گفته شود فرزندان او و دیگران، آمده است که فرزندان او و دیگرى) مگر این‌که یکى از این سه احتمال را بپذیریم:

الف) آوردن ضمیر “ه” در “ولده” از اشتباهات نسّاخ است.

ب) روایت خواسته است اشاره کند که امام یک فرزند دارد.

ج) مراد از لفظ “ولد” اسم جنس است.

لذا عده‏اى گفته‏اند که روایت شیخ طوسى در مقام بیان، مبالغه‏ى در خفا است، نه این‌که آن‌حضرت فرزندى دارد، بلکه در صدد بیان این نکته است که بر فرض اگر آن‌حضرت فرزندى می‌داشت، آن فرزندان هم از جایگاه و سرّ او آگاه نبودند.[4] از سوى دیگر، اگر از اشکال سندى بعضى از متون که در این باب وجود دارد، صرف نظر کنیم، صراحتى در آنها مشاهده نمی‌شود و قابل حمل بر عصر ظهور می‌باشند. مثلاً ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است: “اللهم اعطه فى نفسه و اهله و ولده و ذریته".[5] از امام صادق (ع) هم روایت شده است: “کانى ارى نزول القائم فى مسجد السهلة باهله و عیاله".[6]

عده‏اى با تمسک به داستان جزیره‏ى خضرا، گفته‏اند که امام(عج) فرزندانى دارد که بر آن جزیره با نظارت آن امام، حکومت می‌کنند و… . اما باید گفت که این داستان، افسانه‏اى بیش نیست.[7] و بیشتر به داستان تخیلى شبیه است تا داستان واقعى.

علامۀ مجلسى‏ در این باب می‌گوید: چون این داستان را در کتاب‏هاى معتبر نیافتم، آن‌را در فصلى جداگانه آورده‏ام.[8] شیخ آقا بزرگ تهرانى آن‌را یک داستان تخیلى شمرده است.[9]

نتیجه: این‌که اگر چه داشتن همسر و فرزند محتمل است، اما در این باب نمی‌توان به روایت معتبرى استناد کرد.[10] از سوى دیگر دلیل محکم و معتبرى هم بر ترک سنت الاهى ازدواج از طرف امام زمان(عج) وجود ندارد.


[1]. مثلاً امام صادق(ع) می ‏فرماید: «صاحب الزمان(عج) در میان مردم رفت و آمد می‌کند، در بازار قدم می‌نهد و گاهى بر فرش منزل‏هاى دوستان می‌نشیند، لکن او را نمی‌شناسند". ابن أبی زینب(نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 164، تهران، صدوق، چاپ اول، 1411ق.

[2]. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، محقق، مصحح، تهرانی، عباد الله، ناصح، علی احمد، ص 102، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.

[3]. نعمانى، الغیبة، ص 172.

[4]. محمد، صدر، تاریخ الغیبة الکبرى، ج 2، ص 65، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین(ع) العامة.

[5]. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص 510، قم، دار الرضی، چاپ اول، بی تا.

[6]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الانبیاء علیهم السلام، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 80، مرکز پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1409ق.

[7]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: مرتضى عاملى، سید جعفر، دراسة فى علامات الظهور و الجزیرة الخضرا، ص 263.

[8]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، ص 159، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[9]. تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریة الى تصانیف الشیعه، ج 5، ص 108، بیروت، دارالاضواء.

[10]. مسعودى در اثبات الوصیة، ص201، از امام رضا(ع) روایتى نقل کرده است که اگر در روایات آمده است هیچ امامى از دنیا نمی ‏رود تا فرزندش را ببیند، مربوط به قائم(ع) نمی‌شود. ر. ک: صافى گلپایگانى، امامت و مهدویت پاسخ به ده پرسش، ص 56 – 53

اسلام کوئیست 

 نظر دهید »

ظهور حضرت مهدی عج

30 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

علت ظهور نکردن امام زمان(عج) با وجود حکومت‌های شیعی چیست؟
پرسش
شما می‌گویید علت پنهان شدن امام دوازدهم در غار، ترس از ستمگران است، پس وقتی این خطر با به قدرت رسیدن حکومت‌های شیعه؛ مانند عبیدی‌ها، صفوی‌ها، آل بویه و … چرا الآن او بیرون نمی‌آید در صورتی که حکومت شیعی ایران می‌تواند او را حمایت کند؟! و میلیون‌ها شیعه شب و روز خود را فدای او می‌نمایند و منتظر او هستند!!
پاسخ اجمالی
غیبت امام زمان(ع) به این معنا نیست که که حضرت یک زندگی خلاف معمول و متفاوت با سایر مردم دارند و مثلاً در غار زندگی می‌کنند، بلکه مطابق روایات آن‌حضرت در میان مردم به طور ناشناس زندگی می‌کند. تنها تفاوتی که حضرت با سایر مردم دارد در طول عمر شریف ایشان است که با اراده و قدرت خداوند متعال صورت گرفته است. غیبت حضرت حکمت‌هایی دارد که برخی از آنها برای ما بیان شده و برخی نامشخص و نامعلوم است. همچنین ظهور حضرت نیازمند اسباب و شرایط خاصی است که آن شرایط هنوز فراهم نشده است. از جمله این‌که حضرت علاوه بر پیروان عادی نیازمند به 313 نفر یاور ویژه است. و در نهایت با توجه روایات و این‌که حکومت فعلی ایران از مشروعیت فقهی و روایی برخوردار است، می‌توان حکومت فعلی را زمینه‌ساز حکومت جهانی امام زمان(عج) دانست.
پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن پاسخ چند مطلب را باید متذکر شویم:

آنچه که عقیده شیعه در رابطه با امام زمان(ع) است و پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بدان تصریح فرموده‌اند،[1] غیبت ایشان است، نه پنهان شدن در غار و سرداب. البته گروهی جهت استهزاء شیعیان می‌گویند که شیعه قائل است که مهدی موعود(ع) بعد از تولدش در سردابی (سرداب منزل امام حسن عسکری(ع) در سامراء) مخفی و غیبت خود را از آن‌جا شروع و تاکنون نیز در آن سرداب به سر می‌برد. لکن با مراجعه به روایات وارده بی‌پایه و اساس بودن این ادعا به خوبی مشخص می‌گردد.[2]
مفهوم غائب بودن امام(ع) هرگز این نیست که وجود امام در عصر غیبت یک وجود نامرئی و رؤیایی است، بلکه او از نظر زندگی یک زندگی طبیعی عینی دارد، منتها با عمری طولانی در میان مردم و درون جامعه رفت و آمد دارد، و اگر استثنائی در زندگی او هست همین است که او از یک عمر طولانی برخوردار است.[3]

در احادیث ما چنین آمده است که امام زمان(ع) به طور ناشناس در بین مردم زندگی و رفت و آمد می‌کند، در مجامع عمومی و در مراسم حج شرکت می‌نماید و در حل برخی از مشکلات هم به مردم کمک می‌کند.[4]

علل غیبت امام زمان(عج): غیبت حضرت دارای حکمت‌هایی است که برخی از آنها برای ما بیان شده و برخی نامشخص و نامعلوم است. برخی از امور را می‌توان از حکمت‌های غیبت بر شمرد:
2-1. امتحان و آزمایش بندگان خدا،[5]

2- 2. محفوظ ماندن از بیعت با ستم‌کاران،[6]

2- 3. حفظ اولاد مؤمن افراد کافر.

از امام صادق‌(ع) نقل شده است: خدا در صلب مشرکان نطفه‌ی افراد با ایمانی را به ودیعه نهاده است؛ و شری به آنها نمی‌رسد تا زمانی که متولد شوند.[7]

همچنین قائم(عج) ما اهل‌بیت ظاهر نمی‌شود تا این‌که امانت‌های الهی از صلب کافران خارج شوند بعد از آن ظاهر می‌شود و کفار را به قتل می‌رساند.[8]

ولی همه‌ی علل غیبت آن‌حضرت برای ما شناخته شده نیست؛ چنان‌که بعضى از روایات‏ بیانگر این نکته‏‌اند که امامان معصوم از علت اصلى غیبت آگاه‌اند، اما مأمور به بیان آن نیستند؛ لذا سر بسته و به طور اجمال حکمت‌‏هایى از آن‌را بیان کرده‌‏اند؛ دلیل این ادّعا روایت عبداللّه بن فضل هاشمى از امام صادق(ع) است که امام به وى فرمود:

براى صاحب امر غیبتى است که چاره‏‌اى از آن نیست. هر اهل باطلی در آن شک می‌کند. به او گفتم: فدایتان شوم، (غیبت) براى چیست؟ فرمود: براى امرى که اجازه‌ی کشف آن‌را براى شما نداریم. گفتم: حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: حکمت غیبت او همان حکمت غیبت حجت‌‏هاى خداوند قبل از او است. حکمت آن کشف نمی‌شود مگر بعد از ظهور او. همان‌طور که حکمت سوراخ کردن کشتى و کشتن پسر و برپایى دیوار توسط حضرت خضر(ع) براى حضرت موسی(ع) کشف نشد مگر هنگام جدایى آنها.[9]

شرایط ظهور امام زمان(عج): از آن‌جا که نهضت آن‌حضرت یک نهضت سطحی و کوچک نیست، بلکه یک انقلاب جهانی و همه جانبه است، برنامه بسیار عمیق و دشواری دارد (توجه شود که قرار نیست حضرت بر مبنای اعجاز حکومت کند) می‌خواهد تمام اختلافات نژادی و کشوری و زبانی و دینی را برطرف سازد و سرتاسر گیتی را با یک حکومت نیرومند اداره کند. یک چنین انقلاب عمیقی باید از درون دل‌های جهانیان سرچشمه بگیرد. بنابراین تا نوع بشر به حد کمال و رشد نرسد و برای پذیرفتن حکومت حق آماده نگردد مهدی موعود(ع) ظاهر نخواهد شد.[10]
هشام بن سالم از حضرت صادق(ع) روایت کرد: تا همه‌ی اصناف مردم به حکومت نرسند صاحب الامر قیام نمی‌کند؛ برای این‌که وقتی حکومتش را تشکیل داد کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت می‌رسیدیم با عدالت رفتار می‌کردیم.[11]

براى این‌که دنیا چنان حکومتى را پذیرا باشد، چند نوع آمادگى لازم است:

الف). آمادگى فکرى و فرهنگى: یعنى سطح افکار مردم جهان آن‌چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسئله «نژاد» یا «مناطق مختلف جغرافیایى» مسئله قابل توجهى در زندگى بشر نیست و تقاوت رنگ‌‏ها و زبان‌‏ها و سرزمین‏‌ها نمی‌تواند بشر را از هم جدا سازد.

ب). آمادگى اجتماعى: مردم جهان باید از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند، تلخى این زندگى مادى و تک بُعدى را احساس کنند و حتى از این‌که ادامه این‌راه تک بعدى ممکن است در آینده مشکلات کنونى را حل کند، مأیوس گردند.

ج). آمادگی‌هاى تکنولوژى و ارتباطى: بر خلاف آنچه بعضى می‌‏پندارند که رسیدن به مرحله‌ی تکامل اجتماعى و رسیدن به جهانى آکنده از صلح و عدالت، تنها با نابودى تکنولوژى جدید امکان‏‌پذیر است، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانى نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن، وصول به چنین هدفى محال باشد؛ چون معجزه، استثنایى است منطقى در نظام جارى طبیعت، براى اثبات حقانیت یک آیین آسمانى؛ نه براى اداره همیشگى نظام جامعه.[12]

د). آمادگی‌‏هاى فردى: حکومت جهانى قبل از هر چیز نیازمند عناصر آماده و با ارزش انسانى است تا بتواند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعى را به دوش بکشد.

پس براى پیاده کردن آن برنامه عظیم در درجه اول نیاز به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فکرى است. منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمى نمی‌‏تواند نقش تماشاچى را داشته باشد.[13]

همچنین حضرت نیاز به 313 نفر اصحاب خاص دارد که دارای شرایط ویژه‌ای هستند. در روایتی امام جواد(ع) به عبدالعظیم حسنی فرمود: «… هنگامی که برای او این تعداد 313 نفر از اهل اخلاص جمع شد، خداوند امر او را ظاهر خواهد کرد».[14]

حال با توجه به مطالب گفته شده روشن می‌شود که چرا با وجود حکومت‌های شیعی؛ مانند بویه‌ای‌ها و صفوی‌ها حضرت ظهور نکرد؟

علاوه بر این باید بگوییم، طبق دیدگاه شیعه، حکومت تنها از آن خداوند متعال و کسانی است که از طرف ایشان منصوب شده‌اند که در دوران غیبت امام عصر(عج) تنها فقیه واجد الشرایط می‌تواند سرپستی امت را بر عهده گیرد نه حکام و سلاطین جور هرچند که شیعه باشند؛ چراکه چنین حکومتی حکومت طاغوت است.[15] و از همین‌رو است که علما و فقهای شیعه هیچ‌گاه به طور کامل این حکومت‌ها را تأیید نکرده‌اند. البته به جهت پاره‌ای مصالح مانند پیشرفت و قدرت شیعه[16] و حفظ جان ایشان این حکومت‌ها را بر حکومت‌های غیر شیعی ترجیح می‌داد. مثلاً شیخ صدوق در عین این‌که با بوئیان(آل بویه) مرتبط بود و در جلسات علمی آنان شرکت می‌کرد، جز در شرایط اضطرار همکاری با دولت جور را جایز نمی‌شمرد.[17]

علامه مجلسی در دوره‌ی صفویان سه شرط را برای جواز معاشرت با حکام برمی‌شمارد: اول به قصد تقیه، دوم با هدف دفع ضرر از مظلوم یا رساندن نفعی به مؤمن که در این صورت واجب هم می‌شود. و سوم به منظور هدایت سلاطین جایر.[18] عدم همراهی علمای اسلام با حکام جور به گونه‌ای بود که عده‌ای از ایشان حتی اعتکاف در مسجدی را که شاه عباس ساخته بود مخالف بودند.[19]

با این توضیحات روشن می‌شود که این حکومت‌ها اگرچه شیعی بودند، لکن شایستگی حمایت از حضرت را نداشتند، علاوه بر این‌که از قدرت لازم هم برخوردار نبودند.

آنچه که در رابطه با ایرانیان و حکومت فعلی ایران باید گفته شود؛ این است که مطابق روایات معصومین(ع)، ایرانیان سهم قابل توجهی در یاری و ظهور حضرت دارند و روایاتی مربوط به اهل قم، طالقان و به طور کلی قوم فارس در این خصوص به ما رسیده است؛ مثلاً، در بحارالانوار از امام صادق(ع) منقول است که حضرت آیه‌ی شریفه‌ی «بعثنا علکیم عباداً لنا اولی بأس شدید»[20] را قرائت کرد … راوی می‌گوید: عرض کردیم فدایت شویم اینها چه کسانی هستند؟ پس حضرت سه مرتبه فرمود: به خدا سوگند آنان اهل قم هستند.[21]

از طرفی کلیه منابع روایی شیعه و سنی پیرامون حضرت مهدی(ع) اتفاق نظر دارند که آن بزرگوار بعد از نهضتی مقدماتی (قابل انطباق بر انقلاب اسلامی)، ظهور می‌کند، و یاران درفش‌های سیاه ایرانی‌اند که زمینه‌ساز حکومت آن حضرت و آماده کننده‌ی  مقدمات فرمانروایی وی می‌باشند. در این روایات اتفاق است که دو شخصیت وعده داده شده، سید خراسانی و یا هاشمی خراسانی و یاور او شعیب بن صالح هر دو ایرانی هستند.[22]

با توجه به این روایات و این‌که حکومت فعلی ایران از مشروعیت فقهی و روایی برخوردار است، می‌توان حکومت فعلی را فقط زمینه ساز حکومت جهانی حضرت دانست؛ چراکه ترس از ستمگران (که البته ترسی است ممدوح و برای حفظ دین، نه ترس از جان شخصی)، تنها یکی از علت‌های غیبت است و غیبت حضرت همان‌گونه که بیان کردیم علل دیگری نیز دارد.


[1]. ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر.

[2]. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، موعودشناسی، ص 425- 428، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، 1384ش.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی، ص 219، قم، نسل جوان، یازدهم، 1380ش.

[4]. امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، ص 215، قم، شفق، چاپ بیست و یک، 1380ش.

[5]. بحار الانوار،  ج 52، ص 113.

[6]. همان، ج 51، ص 152.

[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 13، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[8]. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج 5، ص 106، حدیث 222، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ق.

[9]. بحار الانوار، ج 52، ص 91.

[10]. دادگستر جهان، ص 241.

[11]. بحار الانوار، ج 52، ص 244.

[12]. حکومت جهانى مهدى، ص 80 - 83.

[13]. اقتباس از پاسخ «عوامل ظهور امام زمان»، 535

[14]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 377 و 378، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.

[15]. ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، حقوق و سیاست در قرآن.

[16]. ر. ک: حسین زاده، سید محمد علی، علما و مشروعیت دولت صفوی.

[17]. همان، ص 87.

[18]. همان.

[19]. ر. ک: جعفریان، رسول، دین و سیاست در دوره صفوی، ص 71.

[20]. اسراء، 5.

[21]. ر. ک: کورانی، علی، عصر ظهور؛ بحار الانوار، ج 6، ص 216.

[22]. عصور ظهور، ص 228.

اسلام کوئیست 

 نظر دهید »

دیه زن و مرد در اسلام

28 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟


پاسخ اجمالی
بر اساس مطالعات فقهى و تاریخى، «دیه» یک امر اقتصادى است که به منظور جبران خسارت، تشریع گردیده است. از سوى دیگر، در جامعه مطلوبى که اسلام در پى تحقق آن است، عمده فعالیت‌هاى اقتصادى بر دوش مرد گذاشته شده است؛ یعنى با یک نگاه کلى به وظایف اقتصادى مرد، در می‌یابیم که مرد داراى وظایفى است که زن از آنها معاف گردیده است. در حالی‌که مهم‌ترین وظیفه یک زن - و نه تنها وظیفه او - اداره کانون اصلى اجتماع؛ یعنى خانواده است، مهم‌ترین وظیفه یک مرد - و نه تنها وظیفه او - تأمین و تنظیم امور اقتصادى و معیشتى خانواده است.

توجه و دقت در همین مقوله به راحتى می‌تواند اذهان ما را قانع کند که اسلام می‌بایستى به تقویت امورى بپردازد که داراى آثار اقتصادى براى مرد است و از آن مقوله، بحث دیه است. دین مبین اسلام با نظر به نقش مولد بودن مرد در امر اقتصاد خانواده و نیز توجه به این نکته که دیه مربوط به بدن انسان است و اگر بدن در مسائل اقتصادى قوی‌تر بود دیه آن بیشتر است و چون مردان در مسائل اقتصادى، بیش از زنان بازدهى اقتصادى دارند؛ لذا دیه آنها بیشتر است و این بدان معنا نیست که در اسلام شأن و کرامت مرد بالاتر از زن است، چه این‌که اگر دیه، ملازمه‌اى با ارزش انسان‌ها داشت، هیچ‌گاه نباید دیه یک دانش‌مند و اندیش‌مند متفکر یا یک پیشواى دینى یا سیاسى مهم با دیه یک فرد عادى یا کارگر ساده مساوى باشد.

نکته دیگر، نقش امنیتى یک مرد در خانواده است. پُرواضح است که غالباً این مرد است که امنیت خانواده را تأمین کرده، حریم خانه و خانواده را از تعرض متجاوزان، مصون می‌دارد؛ لذا طبیعى است که خسارت وارده بر خانواده را در صورت فقدان مرد بیش از خسارت وارده از فقدان زن ارزیابى نماییم.

و بالأخره نکته مهم‌تر این‌که بایستى به این مقوله توجه داشته باشیم که همواره احکام و قوانینى که توسط یک دین یا آیین عرضه می‌شود، بر اساس مبانى و دیدگاه‌هایى است که آن مکتب در مسئله مورد نظر دارد و با توجه به مجموعه دیدگاه‌ها است که در آن مورد به خصوص عرضه شده است، در مورد دیه هم، اسلام با توجه به مجموعه وظایف و اختیاراتى که در مورد زن و مرد دارد و با عنایت به روح کلى قوانین حاکم بر نظام خانواده چنین حکمى را صادر کرده و نمی‌توان به عنوان یک اشکال یا ایراد به آن نگاه کرد.

پاسخ تفصیلی
تمامى احکام اسلام بر پایه مصالح و مفاسد خاصى استوار است. براى هر حکمى، حکمتى است و در جعل هر قانونى، مصلحتى موجود است. اگر در اسلام از چیزى نهى می‌شود؛ به دلیل آن است که مفسده‌اى دارد و اگر به چیزى امر می‌شود، از آن جهت است که مصلحتى در آن وجود دارد. البته شاید پى بردن به تمام حکمت و مصالح و مفاسد مترتّب بر احکام برای ما ممکن نباشد، اما با اتکاى به عقل سلیم و نیز واقعیات خارجى موجود و همچنین بیانات بزرگان معصوم(ع) می‌توان به گوشه‌هایى از آن پى برد. در مورد دیه زن و نصف بودن آن نسبت به دیه مرد هم قطعاً حکمت‌هایى وجود دارد که به تعدادى از آن می‌پردازیم:

اگر اسلام یک دین کاملاً مادى بود که محور مسائل آن امور مالى و اقتصادى در نظر گرفته می‌شد و آن‌گاه دیه زن نصف دیه مرد بود، این اشکال وارد بود که چرا ارزش زن کمتر از مرد است و چرا قیمت زن را نصف قیمت مرد در نظر گرفته‌اند. حال آن‌که در اسلام ارزش انسان‌ها به روح و روان و کمالات معنوى آنها است. آنچه در اسلام اهمیت دارد و معیار ارزش است، تقوا است. انسان می‌تواند، مانند موسى(ع) کلیم ‏الله باشد، همان‌گونه که مریم(‏س) نیز با خداوند ارتباط وحیانى داشت. زن و مرد در پیمودن راه تعالى و سعادت و دست‌یابى به مقامات معنوى، یکسان هستند و فرقى میان آن دو نیست.
لکن، مسئله دیه، یک امر اقتصادى است. دیه مربوط به تن انسان‌ها است؛ برای همین است که فرقى بین دیه فرد اوّل حکومت اسلامى و یک کارگر ساده وجود ندارد.[1]

در یک نگاه کلى می‌توان گفت که انسان‌ها اعم از زن و مرد داراى سه بعد هستند:
الف) بُعد انسانى و الهى: در این مورد زن و مرد با هم یکسان هستند و راه تکامل انسانى و الهى، تا بی‌نهایت به روى هر دوى آنها گشوده است.

قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: «هرکس از مرد یا زن عمل نیک انجام دهد در حالی که ایمان داشته باشد، پس او را بی‌تردید [در دنیا] به زندگى پاکیزه‌اى زنده خواهیم داشت و [در آخرت] پاداششان را در برابر عمل‌هاى بسیار خوبشان خواهیم داد».[2]

ب) بُعد علمى: از نظر بعد علمى بین مرد و زن تفاوتى نیست. اسلام تفاوتى در فراگیرى علم بین زن و مرد قائل نشده است. در روایات آمده است: «طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة».[3] آیات قرآنى که در این زمینه وارد شده و تفاوتى بین زن و مرد در زمینه علم و دانش و ترغیب به آموختن قایل نشده، مشتمل بر چهل آیه است.

ج) بعد اقتصادى؛ زن و مرد در اسلام از حیث وظایف اقتصادى با یکدیگر متفاوت‌اند. این وظایف بر مبناى توان و قدرت جسمى و روحى زن و مرد تقسیم‌بندى شده‌اند. اصولاً زن از لحاظ بازدهى اقتصادى از مرد ضعیف‌تر است. حتى در عصر حاضر و حتى در جوامعى که بین زن و مرد به ظاهر، اصلاً فرقى قایل نیستند، بازدهى اقتصادى زن و مرد یکسان نیست.

واقعیت این است که زن بالأخره برای به دنیا آوردن فرزند باید باردار شود و بعد از زایمان نیز باید به شیردهى و مواظبت از کودک خود بپردازد. دوران باردارى و شیردهى زمان و توان زیادى از زن می‌گیرد و انرژى و وقت زیادى از زن صرف این موضوع می‌شود. اگرچه این‌کار، فى نفسه، کارى بزرگ و ارزش‌مند است، اما به هرحال، کار اقتصادى نیست و هیچ بازدهى اقتصادى بر آن مترتب نیست. از طرفى، ساختمان بدنى زن و مرد بسیار متفاوت است. زن داراى اندامى ظریف و لطیف با ضریب آسیب‌پذیرى بالا است، در حالی‌که ساختمان جسمانى مرد، قوى و نوعاً زمخت و مناسب کارهاى سخت است؛ و به همین دلیل، بسیارى از کارها و شغل‌هاى اجتماعى که نیازمند توان و قوت مردانه است، در اختیار مردها قرار می‌گیرد و بدیهى است که با فقدان مرد، خسارت بیشترى متوجه خانواده می‌شود؛ لذا ضرورى است که دیه بیشترى بابت فقدان مرد پرداخت گردد.[4]

خلأ ناشى از فقدان یک مرد در خانواده به مراتب بیش از خلأ ناشى از یک زن است. بر اساس مطالعات فقهى و تاریخى،[5] دیه به منظور جبران خساراتى است که از ناحیه مجرم بر شخص قربانى یا خانواده او وارد گردیده و از آن‌جا که جامعه مطلوب دینى که اسلام در پى تحقق آن است، عمده فعالیت‌هاى اقتصادى را بر دوش مرد گذاشته و مهم‌ترین وظیفه زن را اداره کانون خانواده قرار داده، طبیعى است که آثارى که بر یک مرد مترتب می‌شود از نظر اقتصادى بر وجود یک زن مترتب نیست؛ لذا فقدان او از صحنه اجتماع و خانواده، از نظر اقتصادی خسارت بیشترى را متوجه خانواده می‌کند. بنابراین، باید دیه‌اى مناسب وضعیت او پرداخت گردد.[6]
علاوه بر آن؛ نفقه فرزندان نیز بر عهده مرد است نه زن؛ لذا با رفتن مرد و مرگ او تعدادى فرزند واجب النفقه از او باقى می‌مانند که بایستى به نحوى این خلأ نیز پُر گردد. بنابراین، باید قاعدتاً دیه مرد بیش از دیه یک زن باشد و این مطلب ربطى به جوهره زن و مرد ندارد، بلکه به لحاظ عوارض خارجى مرگ آنها و اثرات آن در خانواده است.[7] با توجه به مجموعه مطالبى که بیان شد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که مسئله دیه ملاک ارزیابى ارزش مرد و زن نیست که تفاوت آن موجب اعتراض گردد. از طرفى وظایف اقتصادى مرد در خانواده هم به نحوى ایجاب می‌کند که تفاوت‌هایى در این‌گونه موارد(دیه) که ارتباط مستقیم با اقتصاد خانواده دارد، مشاهده شود و این عین عدالت است.

مرد از نظر جسمانى و قواى بدنى، قوی‌تر از زن بوده و قادر به انجام کارهاى سنگین‌تر است و وجود او براى خانواده، مایه آرامش و قوّت دل است، از سوى دیگر؛ با فقدان او افرادى که تحت تکفل وى بوده‌اند، بدون سرپرست و حامى می‌مانند؛ لذا طبیعى است که میزان دیه او بیش از دیه یک زن باشد.[8]

در پایان تذکر یک نکته و پاسخ به دو شبهه خالى از لطف نیست و آن این‌که؛

اولاً: نصف بودن دیه زن نسبت به مرد مادامى است که دیه بیشتر از ثلث شود، و الاّ دیه مرد و زن در کمتر از ثلث با هم مساوى است؛ لذا اگر دلیل نصف بودن دیه زن، مسئله نقص او بود، باید همه جا دیه او نصف دیه مرد می‌شد.

ثانیاً: همان‌گونه که دیه بیشترى به مرد اختصاص می‌یابد، در مقابل وظیفه دارد که در پرداخت دیه قتل‌ها و جنایات خطایى بستگان خود(به عنوان عاقله)[9] مشارکت نماید، در حالی که زن از این امر معاف است.

ممکن است گفته شود که در عصر حاضر، زنان، هم‌دوش مردان به فعالیت‌هاى اقتصادى اشتغال دارند و در تأمین مخارج زندگى با مرد شریک هستند، پس دلیلى بر کم بودن دیه آنها در عصر کنونى وجود ندارد.

در پاسخ به این اشکال می‌توان گفت؛ اولاً: صحیح است که زنان دوشادوش مردان فعالیت اقتصادى می‌کنند، لکن در عین حال، هیچ‌گاه نمی‌توانند امنیتى را که مرد براى خانواده به وجود می‌آورد، ایجاد کنند. در واقع، زنان در ایجاد حریمى مطمئن براى خانواده هیچ‌گاه به پاى مردان نمی‌رسند. ثانیاً: همان‌گونه که قبلاً هم بیان شد، بسیارى از مشاغل پُردرآمد هستند که با وضعیت جسمى و عمومى زنان تناسب ندارند؛ لذا فقط در انحصار مردان قرار دارند و طبیعى است که بازدهى اقتصادى مردان را بالا می‌برد. در عین حال، اگر واقعاً بازدهى اقتصادى زن و مرد مساوى است؛ چرا در جوامعى که به ظاهر از حقوق زنان دم می‌زنند اکثریت وزرا و وکلا و مسئولان را مردان تشکیل می‌دهند؟

اشکال دیگرى که ممکن است مطرح شود، آن است که آیا نصف بودن دیه زن تبعیض علیه او و به نفع مردان است؟

پاسخ به این سؤال هم آن است که؛ اسلام، دین مساوات است و مرد و زن بودن در این دین هیچ امتیازى نیست. لکن در امر نصف بودن دیه، مصلحتى وجود دارد. چنان‌که احکام دیگرى در اسلام وجود دارد که به دلیل مصالحى که در آنها وجود دارد، به نفع زنان وضع شده است. از جمله این‌که؛ اگر شخص مسلمانى مرتد شود(مرتد فطرى) چنانچه مرد باشد حتى، اگر توبه هم کند، به نظر بسیارى از فقها به مرگ محکوم می‌شود، ولى اگر زن باشد در صورتى که توبه کند، آزاد شده و به زندگى عادى خود برمی‌گردد. یا مجازات شخصى که قوّادى می‌کند، اگر مرد باشد علاوه بر مجازات بدنى، به شهر دیگرى تبعید می‌شود، در صورتى که زن تبعید نمی‌شود. یا در علل فسخ نکاح، اگر مردى بعد از عقد نکاح، دیوانه شد، زن حق دارد نکاح را فسخ کند در صورتى که اگر همین اتفاق براى زن بیفتد، مرد حق فسخ ندارد.[10]

منابع

. جوادى آملى، عبدالله، زن در آئینه جلال و جمال، ص 400 - 401.

[2]. نحل، 97؛ احزاب، 35.

[3]. منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام (امام ششم)، مصباح الشریعة، ص 13، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1400ق.

[4]. مکارم شیرازى، ناصر، دروس خارج فقه، بحث دیات، روزنامه فیضیه، شماره 18.

[5]. شفیعى سروستانى، ابراهیم،  و…، قانون دیانت و مقتضیات زمان، مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهورى، چاپ اول.

[6]. شفیعى سروستانى، ابراهیم، تفاوت زن و مرد در دیه و قصاص، ص 93، سفیر صبح، چاپ اول.

[7]. خامنه‌اى، سید محمد، حقوق زن، ص 98، علمى فرهنگى، چاپ دوم، 1375ش.

[8]. محمودى، عباسعلى، برابرى زن و مرد در قصاص، ص 83، بعثت، چاپ اول، 1365ش؛ محمد حسین، فضل الله، زن در حقوق اسلامى، ترجمه، فقهى زاده، عبدالهادى، ص 24، نشر دادگستر.

[9]. ر. ک: (عاقله و جبران خسارت جرم)، 31147.

[10]. برگرفته از نظرات فقهاى معاصر، رساله‌هاى توضیح المسائل مراجع تقلید.

اسلام کوئیست 

 

 

 نظر دهید »

تفاوت ارث زن و مرد در اسلام

27 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟


پاسخ اجمالی

یکی از علت‌های زیاد بودن ارث مرد نسبت به زن آن است که نفقه زن بر عهده مرد است؛ یعنى مرد علاوه بر این‌که باید مخارج خود را تأمین کند، موظف است هزینه زندگى زن و فرزندان را هم تأمین نماید. از سوى دیگر، مرد دهنده مهریه و زن گیرنده آن است.

در واقع می‌توان ادعا کرد که آنچه زن از ارث و مهریه نصیبش می‌شود، پس انداز او قرار می‌گیرد، در حالی‌که سهم الارث مرد، صرف مخارج زندگى خود و همسر و فرزندانش می‌شود. علاوه بر این؛ در شرع اسلام، تکالیفى برعهده مرد گذاشته شد که مستلزم صرف مال است؛ مانند هزینه‌هایى که مرد باید در راه جهاد بپردازد و یا جایى که یکى از بستگان، به صورت خطایى مرتکب قتل یا جرحى شود، مرد به عنوان عاقله، در پرداخت دیه مقتول، مسئولیت دارد، در حالی‌که زن هیچ مسئولیتى در این زمینه‌ها ندارد. اگرچه به ظاهر، سهم مرد دو برابر سهم زن است، لکن در عمل بهره واقعى او از ثروت‌هاى جامعه به مراتب کمتر از زن است. چه این‌که مرد در مقابل ارث زیادترى که می‌گیرد، مسئولیت‌هاى مالى سنگین‌ترى نیز بر دوش دارد. در یک کلام می‌توان گفت: علت تفاوت ارث زن و مرد به دلیل ایجاد توازن و تعادل میان حقوق و تکالیف هر یک از آنان است.


پاسخ تفصیلی
قبل از پرداختن به پاسخ، لازم به تذکر است که قاعده دو برابر بودن سهم مرد نسبت به زن، یک قاعده کلى نیست، بلکه در شرع و قانون، مواردى وجود دارد که در ارث بردن، فرقى میان زن و مرد نیست؛ مانند پدر و مادر میت که هر دو به صورت مساوى ارث می‌برند و فرقى بین آنها وجود ندارد.

از دیرباز، این سؤال مطرح بوده است که چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟ و آیا این نوعى تبعیض به نفع مردان نیست؟ در روایتى از امام صادق(ع) سؤال می‌شود که چرا زن که ضعیف‌تر است و احتیاج به حمایت بیشترى دارد، باید از ارث یک سهم داشته باشد و مرد که از حیث قواى بدنى و جسمانى قوی‌تر از او است، دو سهم از میراث میت را تصاحب نماید؟! امام(ع) در پاسخ می‌فرماید: به دلیل این‌که مرد تکالیف بیشترى داشته و مسئولیت‌هاى سنگین‌ترى بر دوش دارد. مرد باید به جهاد برود و مخارجى را در این زمینه متحمل شود، مرد باید علاوه بر مخارج خود، مخارج زندگى همسر خود را نیز تأمین نماید. مرد در ردیف عاقله[1] است و باید در جنایت خطایى بستگان خود، با پرداخت مال، معاونت نماید در حالی‌که زن چنین وظایفى را ندارد.[2]

در روایت دیگرى از امام صادق(ع) بر این نکته تأکید شده است که پرداخت مهریه از سوى مرد به زن، جبران نقصان ارث زن است.[3]

آنچه در اسلام در باب ارث بیان شده، در واقع انقلابى به نفع زنان است. در جاهلیت، زن و دختران میت از ارث محروم بودند و تمامى میراث میت به پسرانش انتقال می‌یافت، لکن اسلام قوانین جاهلى را باطل نمود[4] و زن را در زمره وراث میت قرار داد و به زن از همان ابتدا، در تملک و تصرف در اموال، استقلال اعطا نمود، امرى که به تازگى و در دو قرن اخیر به تدریج وارد قوانین کشورهاى اروپایى شد.

با این‌که در ظاهر ارث مرد دو برابر ارث زن است، اما با دقت بیشتر روشن می‌شود که از یک نظر، ارث زنان دو برابر مردان است و این به دلیل حمایتى است که اسلام از حقوق زن کرده است.

وظایفى که بر عهده مردان گذارده شده، موجب می‌شود در عمل، نیمى از در آمد آنان صرف زنان گردد. مرد باید هزینه زندگى همسر خود را طبق نیازمندى او از مسکن و پوشاک و خوراک و سایر لوازم بپردازد و هزینه زندگى خود و فرزندان نیز بر عهده او است. حتى اگر شأن زن و موقعیت او اقتضا کند تا خدمت کارى را استخدام نماید و خودش هم توان مالى پرداخت مزد او را داشته باشد، باز هم پرداخت حقوق و مزد خدمت کار برعهده مرد است.[5]

با این توضیحات، مشخص می‌شود که زیاد بودن ارث زن، لازمه توازن و تعادل میان ثروت زن و مرد است و در این میان اگر اعتراضى است باید از سوى مردان باشد نه زنان.[6]

در مقابل وظایفى که مرد برعهده دارد، زن از پرداخت هرگونه هزینه‌اى معاف است و حتى نسبت به تأمین مخارج خود از قبیل پوشاک، خوراک و… هیچ‌گونه مسئولیتى ندارد؛ لذا در عمل، این زن است که سهم بیشترى از اموال را در اختیار می‌گیرد.

در این‌جا مثالى را به عنوان نمونه بیان می‌کنیم که براى روشن شدن موضوع مفید است. اگر فرض کنیم مجموع ثروت‌هاى موجود در دنیا 30 میلیارد تومان باشد که از طریق ارث، تدریجاً در میان زنان و مردان جهان(دختران و پسران) تقسیم گردد، از این مبلغ 20 میلیارد تومان سهم مردان و 10 میلیارد تومان سهم زنان است. زنان مطابق معمول ازدواج می‌کنند و هزینه زندگى آنان بر دوش مردان خواهد بود و به همین دلیل، زنان می‌توانند ده میلیارد تومان خود را پس‌انداز کنند و در بیست میلیارد سهم مردان عملاً شریک خواهند شد؛ زیرا سهم مرد، خرج زن و فرزندان می‌شود، پس در واقع، نیمى از سهم مردان که ده میلیارد تومان می‌شود، مصرف زنان خواهد شد. با اضافه کردن این مبلغ به ده میلیاردى که زنان پس‌انداز کرده بودند، در مجموع صاحب اختیار بیست میلیارد خواهند بود.[7]

با توجه به مطالب ذکر شده می‌توان علل نصف بودن ارث زن را در سه بخش خلاصه نمود:

الف) مهریه: هنگام انعقاد عقد ازدواج، مرد مکلف است مهریه‌اى مناسب براى زن در نظر بگیرد که هر وقت زن آن‌را مطالبه نمود، باید مهریه را در اختیار او قرار دهد. در غیر این ‏صورت زن هیچ وظیفه‌اى نسبت به تمکین در مقابل شوهر ندارد. پس، از ابتداى شروع زندگى، مرد شرعاً مکلف است مهریه‌اى براى زن مقرر دارد و این یکى از عللى است که در برخى سخنان اهل‌بیت‏(ع) به آن اشاره شده است.[8]

ب) نفقه: در زندگى زناشویى، مرد مکلف است علاوه بر تأمین مخارج زندگى خود، مخارج زن و فرزندان را نیز به عهده بگیرد، تأمین خوراک، پوشاک و مسکن متناسب با شأن زن از جمله وظایف مرد است. زن حتى اگر ثروت کلانى هم داشته باشد، هیچ مسئولیتى در زمینه تأمین مخارج خود و فرزندانش ندارد. زن نه تنها هیچ بار مالى را در زندگى زناشویى بر دوش نمی‌کشد، بلکه در صورت تمایل حق دارد در قبال کارهاى معمول خود در منزل از قبیل شیر دادن و پخت و پز و… از شوهر خود اجرت دریافت دارد.

ج) وظایف ویژه مرد: مسئولیت‌هاى سنگینى برعهده مرد گذاشته شده است که زن از آن معاف است؛ مانند جهاد در راه خدا و… مرد باید با مال و جان خود جهاد کند. چنانچه در آیات قرآن جهاد با مال مقدم بر جهاد با جان است. مرد باید هزینه‌هاى مربوط به جهاد را خود پرداخت نماید.[9] در جنایاتى که خویشاوندان باید دیه را بپردازند، زن از پرداخت دیه و همیارى در این امر معاف شده است.

ملاحظه می‌شود که اسلام نخواست به نفع زن و علیه مرد یا به نفع مرد و علیه زن قانونى وضع کند. اسلام نه جانب‌دار مرد است و نه جانب‌دار زن، اسلام در قوانین خود سعادت مرد و زن و فرزندانى که باید در دامن آنها پرورش یابند و نیز سعادت جامعه بشریت را در نظر گرفته است.[10] به هر حال، اسلام بر اساس وظایف و تعهدات اقتصادى و مالى که براى مرد در نظر گرفته است، اقدام به تقسیم ثروت در مواضع مختلف و از جمله ارث نموده و هیچ تبعیضى در این مقوله قابل ادعا نیست. از طرفى، مجموعه قواعد و مقرراتى که در مورد زن و مرد در اسلام وجود دارد، ایجاب می‌کند که قوانین آن در باب ارث و… به شکل خاصى باشد و این امر نمی‌تواند محل اشکال به قوانین مدنى اسلام باشد.

در نهایت ممکن است گفته شود که اگر چنین است که مخارج زن برعهده مرد است، پس زن را چه حاجتى است به داشتن ثروت و اندوخته؟

در جواب می‌توان گفت: مهریه و ارث زن به عنوان پس اندازى است براى آینده‌اش که اگر احیاناً از همسر خود جدا شد و یا همسرش فوت کرد، براى اداره زندگى خود پس اندازى داشته باشد،[11] و در کمال آرامش و عزت نفس ادامه زندگى دهد.

اما این‌که نفقه زن بر عهده مرد است، براى آن است که زن بدون دل مشغولى و دغدغه خاطر، به پرورش فرزندانى برومند و کارآمد براى جامعه بپردازد و حرارت و گرماى کانون خانواده را که اصلی‌ترین هسته اجتماع می‌باشد، تأمین کند.

در پایان توجه به این نکته معطوف ضروری است که هرگاه در اثر شرایط خاصى حمایت بیشترى از زن یا دختر، ضرورى به نظر آید، در چنین مواقعى صاحب مال با اتخاذ تدابیرى که در شرع مقدس آمده است، می‌تواند حمایت لازم را از فرد مذکور به عمل آورد؛ بدین معنا که اگر پدرى احیاناً حمایت بیشترى از دختر خود را ضرورى تشخیص دهد می‌تواند در ایام حیات خود، قسمتى از اموال خود را به او هبه نماید، یا این‌که از محل ثلث اموال خود، مبلغى بیش از سهم الارث را از باب وصیت به دختر خود اختصاص دهد.

 

 منابع:


[1]. ر. ک: (عاقله و جبران خسارت جرم)، 31147.

[2]. حر عاملى، وسائل الشیعة، ج 26، ص 93، مؤسسه آل البیت؛ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج 9، ص174 و 275، دار الکتب الاسلامیة؛ کلینی، کافى، ج 7، ص 85.

[3]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 57، دار الکتب الاسلامیة، 1365ش.

[4]. ابوالفتح رازى، تفسیر روض الجنان، ج 10، ص 268، مشهد، بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى.

[5]. ساوجى، مریم، حقوق زن در اسلام و خانواده، ص 113، چاپ دوم، 1371ش.

[6]. فضل الله، محمد حسین، نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامى، ترجمه، فقهى زاده، عبدالهادى، ص 23، نشر دادگستر.

[7]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 288، تهران، دار الکتب الاسلامیة.

[8]. قمى مشهدى، محمد بن رضا، کنز الدقائق، ج 3، ص 343، چاپ وزارت ارشاد.

[9]. قاضى طباطبایى، تحقیق در ارث زن از دارایى شوهر، ص 143، میهن، 1353ش.

[10]. مطهرى، مرتضى، نظام حقوقى زن در اسلام، ص 253، نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1353ش.

[11]. طالقانى سید محمود، پرتویى از قرآن، ج 6، ص 90، تهران، شرکت سهامى انتشار.

منبع: اسلام کوئیست 

 1 نظر

دعای غریق

26 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

متن کامل دعای غریق چیست؟
پرسش
دعایی که در مسجد بعد از نماز می‌خوانند: یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب …. لطفاً متن کامل دعا را بیان کنید.
پاسخ اجمالی
دعای مورد پرسش در روایت زیر با این سند نقل شده است:
وَ بِهَذَا الْاِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ وَجَدْتُ بِخَطِّ جَبْرَئِیلَ بْنِ اَحْمَدَ حَدَّثَنِی الْعُبَیْدِیُّ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ‏ قَالَ اَبُو عَبْدِ الله(ع):‏ «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَهٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا اِمَامٍ هُدًى وَ لَا یَنْجُو مِنْهَا اِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ کَیْفَ‏ دُعَاءُ الْغَرِیقِ‏ قَالَ یَقُولُ یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا اللهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ قَالَ اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ لَکَ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک»‏؛[1] عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل می‌کند: به زودى شبهه‌‏اى به شما می‌‏رسد که در ان نه نشانه اشکار دارید و نه پیشوای هدایت و کسى از ان شبهه نجات نمی‌‏یابد مگر آن‌که مانند فردی که در شرف غرق‌شدن است، دست به دعا بردارد! گفتم: دعاى‏ غریق‏ چگونه است؟ فرمود: می‌‏گویى: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک»، و من هم گفتم:«یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب و الابصار ثبّت قلبی على دینک»، امام فرمود: خداى تعالى مقلّب القلوب و الابصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک».

[1] . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 351 – 352، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.

منبع:اسلام کوییست 

 نظر دهید »

دعای غریق

26 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

متن کامل دعای غریق چیست؟
پرسش
دعایی که در مسجد بعد از نماز می‌خوانند: یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب …. لطفاً متن کامل دعا را بیان کنید.
پاسخ اجمالی
دعای مورد پرسش در روایت زیر با این سند نقل شده است:
وَ بِهَذَا الْاِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ وَجَدْتُ بِخَطِّ جَبْرَئِیلَ بْنِ اَحْمَدَ حَدَّثَنِی الْعُبَیْدِیُّ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ‏ قَالَ اَبُو عَبْدِ الله(ع):‏ «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَهٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا اِمَامٍ هُدًى وَ لَا یَنْجُو مِنْهَا اِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ کَیْفَ‏ دُعَاءُ الْغَرِیقِ‏ قَالَ یَقُولُ یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا اللهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ قَالَ اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ لَکَ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک»‏؛[1] عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل می‌کند: به زودى شبهه‌‏اى به شما می‌‏رسد که در ان نه نشانه اشکار دارید و نه پیشوای هدایت و کسى از ان شبهه نجات نمی‌‏یابد مگر آن‌که مانند فردی که در شرف غرق‌شدن است، دست به دعا بردارد! گفتم: دعاى‏ غریق‏ چگونه است؟ فرمود: می‌‏گویى: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک»، و من هم گفتم:«یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب و الابصار ثبّت قلبی على دینک»، امام فرمود: خداى تعالى مقلّب القلوب و الابصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک».

[1] . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 351 – 352، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.

 نظر دهید »

چرا حجاب اجباری

26 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

چرا حجاب کامل زنان فقط در کشور ایران اجباری است؟
پرسش
چرا حجاب به صورت پوشش کامل بدن به جز قرص صورت و مچ پا و مچ دست، فقط در کشور ایران اجباری است و در دیگر کشورهای مسلمان به این صورت نیست ؟ مگر کشورهای عربستان یا مصر یا ترکیه یا … مسلمان نیستند؟
پاسخ اجمالی
حجاب و پوشش زنان یکی از دستورات اسلام است. در دیگر ادیان الهی نیز چنین دستوری وجود داشت. در قرآن مجید و بسیاری از روایات، محدوده‌ی آن به این صورت بیان شده است که زن در برابر نامحرمان تنها می‌تواند صورت و دو کف دست خود را آشکار کند. بنابر این تشریع و قانون‌مند شدن آن ربطی به حکومت‌ها و نظام‌های اسلامی و غیر اسلامی ندارد. حجاب تا آن‌جا که در حریم زندگی خصوصی افراد است، یک امر فردی و خصوصی است و کسی نمی‌تواند در آن دخالت کند، ولی آن‌گاه که به یک امر اجتماعی تبدیل شد و با حقوق دیگران ارتباط پیدا کند، حکومت و حاکم می‌تواند از باب نهی از منکر و صیانت از اخلاق و معنویت جامعه، رعایت حجاب را الزامی کند و برای آن مجازات تعیین نماید؛ زیرا بی‌حجابی از محرمات الهی محسوب می‌گردد و طبق قاعده هر فعل حرامی قابل تعزیر است.

بنابراین آنچه بر عهده‌ی همه‌ی حکومت‌ها و نظام‌های اسلامی است، اجرای دقیق دستورات اسلام است که متأسفانه بسیاری از دولت‌های اسلامی در این زمینه کوتاهی می‌کنند.
پاسخ تفصیلی
حجاب و پوشش زنان یکی از دستورات اسلام است که در دیگر ادیان الهی نیز چنین دستوری وجود داشت. حجاب و پوشش زن به حدی اهمیت دارد که در قرآن مجید و بسیاری از روایات، مطرح و محدوده‌ی آن بیان شده است.

حجاب و پوشش زن به حدی اهمیت دارد که خداوند متعال در قرآن مجید آن‌را مطرح کرده است. خداوند متعال در سورۀ نور در این باره می‌­فرماید: “به زنان مؤمن بگو که چشمان خود فرو ­گیرند و شرمگاه خود نگه‌دارند و زینت‌های خود را جز آن مقدار که پیدا است، آشکار­ نکنند و روسری‌‌های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینت‌های خود را آشکار نکنند، جز برای شوهر خود یا پدر خود و یا … و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده­‌اند دانسته شود…".[1]

دراین آیه به وجوب پوشانیدن تمام زینت‌ها و سر و گردن در برابر نامحرمان تصریح شده است.

بسیاری معتقدند که صورت و دست‌ها از مچ به پایین(وجه و کفین) از حکم حجاب استثنا شده‌اند و در آیه هم قراینى بر این استثنا وجود دارد؛ از جمله:

الف) استثنای زینت ظاهر در آیۀ فوق، خواه به معناى محل زینت باشد یا خود زینت، دلیل روشنى است بر این‌که پوشاندن صورت و کف دست‌ها لازم نیست.

ب) مفهوم دستور آیۀ فوق در مورد انداختن گوشۀ مقنعه [و روسری] به روى گریبان، که منظور، پوشانیدن تمام سر و گردن و سینه است و سخنى از پوشانیدن صورت در آن نیست، قرینۀ دیگرى بر این مدعا است.[2] شواهد تاریخى نیز نشان می‌دهد که نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبۀ عمومى نداشت.[3]

ائمۀ طاهرین(ع) نیز در روایات زیادی، در توضیح و تفسیر این آیۀ شریفه، مقدار لازم حجاب و پوشش واجب را بیان کرده­‌اند. فضیل یسار(از یاران امام صادق‌(ع)) می‌گوید از آن‌حضرت سؤال کردم: آیا ذراعین(از مچ تا آرنج دست) زن، از زینتی که خداوند فرموده است نباید آن‌را برای غیر شوهران­ خود آشکار کنند، محسوب می‌شود؟ حضرت فرمود: “بله و آنچه از بدن از خمار (روسری یا مقنعه) پایین‌تر است از زینت حساب می‌شود…".[4]

هم‌چنین مسعدة بن زیاد نقل می‌کند از امام صادق(ع) در بارۀ زینتی که زن می‌تواند آشکار کند سؤال شد، فرمود: “صورت و کف دست‌ها است".[5]

البته باید به دو نکته توجه داشت:

از نظر اسلام، پیدا بودن صورت زن در صورتی اشکال ندارد که بدون آرایش، یا همراه با آرایش­‌های خیلی جزئی که در عرف­ زینت به حساب نمی‌آید، باشد و مفسده‌ای را هم به همراه نداشته باشد.[6]
در مواردی که بیان می‌شود پوشیدن وجه و کف دست‌ها لزومی ندارد، به این معنا نیست که نگاه و نظر به آن از طرف مرد اشکالی ندارد؛ چون ملازمه‌­ای بین آن دو نیست و آنچه در این‌جا بدان پرداختیم مسئلۀ اوّل است.[7]، [8]
بنابر این، تشریع و قانون‌مند شدن حجاب زنان و تعیین محدوده‌ی آن بر عهده‌ی شارع مقدس اسلام(خداوند متعال و پیامبر اکرم) بود که به خوبی انجام شده است. آنچه بر عهده‌ی حکومت‌ها و نظام‌های اسلامی است اجرای دقیق دستورات اسلام در تمام زمینه‌ها و مخصوصا در زمینه‌ی حجاب و پوشش زنان - به جهت تأثیر آن در سلامت اخلاقی جامعه و استحکام بنیان خانواده‌ها- است.

حجاب تا آن‌جا که در حریم زندگی خصوصی افراد است، یک امر فردی و خصوصی است و کسی نمی‌تواند در آن دخالت کند و تجسس نماید، ولی آن‌گاه که به یک امر اجتماعی تبدیل شد و با حقوق دیگران ارتباط پیدا کرد، حکومت و حاکم می‌تواند از باب نهی از منکر و صیانت از اخلاق و معنویت جامعه، حجاب را الزامی کند و برای آن مجازات تعیین نماید. بی‌حجابی از محرمات الهی محسوب می‌گردد و طبق قاعده هر فعل حرامی قابل تعزیر است.[9] و تعزیر نیز با نظرِ حاکم است؛ یعنی از دیدگاه فقهی حاکم شرع می‌تواند برای جلوگیری از گسترش محرمات الهی، به ویژه  بی‌حجابی، مجازات وضع کند.

متأسفانه بسیاری از دولت‌های اسلامی در این زمینه کوتاهی می‌کنند و نتیجه‌یی آن گسترش فساد اخلاقی، افزایش بی‌رویه طلاق و… است که در جوامع اسلامی مشهود است. شما داستان غم بار اندلس سابق و اسپانیای امروز را شنیده‌‌اید و حرص و ولع مراکز استعماری را برای شیوع اخلاق جنسی غرب در بین مسلمانان را ملاحظه می‌کنید! آیا اگر زنان و دخترکان زیباروی طناز به بازار جوانان پاک و اما پر از غریزه و هیجان و شهوت در آیند و متاع جمال و نمای خود را در چشم و خیال حساس آنان به حراج گذاشته و از آنان دل ربایی کنند، جلوگیری از آنان دخالت در حریم شخصی افراد است؟ مسلما دخالت حاکمیت اسلامی سالم به عنوان آمر به معروف و نگهبان سلامت اخلاق و معنویت دینی جامعه است، البته به دور از افراط و تفریط.

البته از دیر باز تاکنون در ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی، بحمدالله زنان مسلمان خود مدافعان واقعی و دلبستگان حجاب ـ البته با مراتب مختلف آن ـ بوده و هستند و چنانچه در تاریخ دیده و خوانده‌‌اید، در مقابل کشف حجاب رضا خانی و پسرش در ایران مقاومت‌ها کردند و هم اینک ما هر روزه شاهد صحنه‌های زیبایی از مقاومت زنان مسلمان در دفاع از حجاب اسلامی حتی در کشور های غیر مسلمان مدعی آزادی هستیم که به بهانه‌های واهی 

از حضور زنان در مجامع علمی و دانشگاهی جلوگیری می‌کنند.

منابع :
[1]. نور، 31.

[2]. توضیح: در شأن نزول این آیه گفته‌‌اند که عرب‌‌ها در آن زمان روسرى و مقنعه‌‌‏اى می‌پوشیدند که دنبالۀ آن‌را روى شانه‌‌‏ها و پشت سر می‌انداختند، به طورى که مقنعه پشت گوش آنها قرار می‌گرفت و تنها سر و پشت گردن را می‌پوشاند، ولى قسمت زیر گلو و کمى از سینه که بالاى گریبان قرار داشت، نمایان بود. اسلام این وضع را اصلاح کرد و دستور داد دنبالۀ مقنعه را از پشت گوش یا پشت سر جلو آورده و به روى گریبان و سینه بیندازند. نتیجه آن بود که تنها گردى صورت باقى می‌ماند و بقیۀ بدن پوشانده می‌شد.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 450 ، 451، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[4]. “عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الذِّرَاعَیْنِ مِنَ الْمَرْأَةِ أَ هُمَا مِنَ‏ الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ قَالَ: نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْنِ". کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 520- 521 تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[5]. “عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَراً وَ سُئِلَ عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَةُ مِنْ زِینَتِهَا قَالَ: الْوَجْهَ وَ الْکَفَّیْن". شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 20، ص 202، ح 25429، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.

[6]. ر. ک: امام خمینی، استفتائات، ج 3، ص 256، سؤال 33و 34؛ توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص 929؛ نمایه: «زن و آشکار کردن آرایش»، 598 . (شرح بیشتر در زمینۀ بحث فقهى و روائى این مسئله، در مباحث نکاح در فقه آمده است).

[7]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: مطهری، مرتضی، مسئلۀ حجاب، ص 164- 235.

[8]. برداشت از «محدوده ی حجاب زن»، 495.

[9]. حسینی مراغی، سید میر عبدالفتاح، العناوین الفقهیة، ج 2، ص 627، قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1417ق: قاعدة [4] کل ما لم یرد فیه حد من الشرع فی المعاصی، ففیه التعزیر

منبع : اسلام کوئیست نت 

 نظر دهید »

صلوات خاصه امام رضا (ع)

25 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَهً کَثِیرَهً تَامَّهً زَاکِیَهً مُتَوَاصِلَهً مُتَوَاتِرَهً مُتَرَادِفَهً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.

🏴شهادت سلطان سریر ارتضاء حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیهما السلام تسلیت و تعزیت باد.
🏴🚩🏴🚩

 نظر دهید »

علت عدم ظهور امام زمان عج

23 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

علت ظهور نکردن امام زمان(عج) با وجود حکومت‌های شیعی چیست؟
پرسش
شما می‌گویید علت پنهان شدن امام دوازدهم در غار، ترس از ستمگران است، پس وقتی این خطر با به قدرت رسیدن حکومت‌های شیعه؛ مانند عبیدی‌ها، صفوی‌ها، آل بویه و … چرا الآن او بیرون نمی‌آید در صورتی که حکومت شیعی ایران می‌تواند او را حمایت کند؟! و میلیون‌ها شیعه شب و روز خود را فدای او می‌نمایند و منتظر او هستند!!
پاسخ اجمالی
غیبت امام زمان(ع) به این معنا نیست که که حضرت یک زندگی خلاف معمول و متفاوت با سایر مردم دارند و مثلاً در غار زندگی می‌کنند، بلکه مطابق روایات آن‌حضرت در میان مردم به طور ناشناس زندگی می‌کند. تنها تفاوتی که حضرت با سایر مردم دارد در طول عمر شریف ایشان است که با اراده و قدرت خداوند متعال صورت گرفته است. غیبت حضرت حکمت‌هایی دارد که برخی از آنها برای ما بیان شده و برخی نامشخص و نامعلوم است. همچنین ظهور حضرت نیازمند اسباب و شرایط خاصی است که آن شرایط هنوز فراهم نشده است. از جمله این‌که حضرت علاوه بر پیروان عادی نیازمند به 313 نفر یاور ویژه است. و در نهایت با توجه روایات و این‌که حکومت فعلی ایران از مشروعیت فقهی و روایی برخوردار است، می‌توان حکومت فعلی را زمینه‌ساز حکومت جهانی امام زمان(عج) دانست.

پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن پاسخ چند مطلب را باید متذکر شویم:

آنچه که عقیده شیعه در رابطه با امام زمان(ع) است و پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بدان تصریح فرموده‌اند،[1] غیبت ایشان است، نه پنهان شدن در غار و سرداب. البته گروهی جهت استهزاء شیعیان می‌گویند که شیعه قائل است که مهدی موعود(ع) بعد از تولدش در سردابی (سرداب منزل امام حسن عسکری(ع) در سامراء) مخفی و غیبت خود را از آن‌جا شروع و تاکنون نیز در آن سرداب به سر می‌برد. لکن با مراجعه به روایات وارده بی‌پایه و اساس بودن این ادعا به خوبی مشخص می‌گردد.[2]
مفهوم غائب بودن امام(ع) هرگز این نیست که وجود امام در عصر غیبت یک وجود نامرئی و رؤیایی است، بلکه او از نظر زندگی یک زندگی طبیعی عینی دارد، منتها با عمری طولانی در میان مردم و درون جامعه رفت و آمد دارد، و اگر استثنائی در زندگی او هست همین است که او از یک عمر طولانی برخوردار است.[3]

در احادیث ما چنین آمده است که امام زمان(ع) به طور ناشناس در بین مردم زندگی و رفت و آمد می‌کند، در مجامع عمومی و در مراسم حج شرکت می‌نماید و در حل برخی از مشکلات هم به مردم کمک می‌کند.[4]

علل غیبت امام زمان(عج): غیبت حضرت دارای حکمت‌هایی است که برخی از آنها برای ما بیان شده و برخی نامشخص و نامعلوم است. برخی از امور را می‌توان از حکمت‌های غیبت بر شمرد:
2-1. امتحان و آزمایش بندگان خدا،[5]

2- 2. محفوظ ماندن از بیعت با ستم‌کاران،[6]

2- 3. حفظ اولاد مؤمن افراد کافر.

از امام صادق‌(ع) نقل شده است: خدا در صلب مشرکان نطفه‌ی افراد با ایمانی را به ودیعه نهاده است؛ و شری به آنها نمی‌رسد تا زمانی که متولد شوند.[7]

همچنین قائم(عج) ما اهل‌بیت ظاهر نمی‌شود تا این‌که امانت‌های الهی از صلب کافران خارج شوند بعد از آن ظاهر می‌شود و کفار را به قتل می‌رساند.[8]

ولی همه‌ی علل غیبت آن‌حضرت برای ما شناخته شده نیست؛ چنان‌که بعضى از روایات‏ بیانگر این نکته‏‌اند که امامان معصوم از علت اصلى غیبت آگاه‌اند، اما مأمور به بیان آن نیستند؛ لذا سر بسته و به طور اجمال حکمت‌‏هایى از آن‌را بیان کرده‌‏اند؛ دلیل این ادّعا روایت عبداللّه بن فضل هاشمى از امام صادق(ع) است که امام به وى فرمود:

براى صاحب امر غیبتى است که چاره‏‌اى از آن نیست. هر اهل باطلی در آن شک می‌کند. به او گفتم: فدایتان شوم، (غیبت) براى چیست؟ فرمود: براى امرى که اجازه‌ی کشف آن‌را براى شما نداریم. گفتم: حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: حکمت غیبت او همان حکمت غیبت حجت‌‏هاى خداوند قبل از او است. حکمت آن کشف نمی‌شود مگر بعد از ظهور او. همان‌طور که حکمت سوراخ کردن کشتى و کشتن پسر و برپایى دیوار توسط حضرت خضر(ع) براى حضرت موسی(ع) کشف نشد مگر هنگام جدایى آنها.[9]

شرایط ظهور امام زمان(عج): از آن‌جا که نهضت آن‌حضرت یک نهضت سطحی و کوچک نیست، بلکه یک انقلاب جهانی و همه جانبه است، برنامه بسیار عمیق و دشواری دارد (توجه شود که قرار نیست حضرت بر مبنای اعجاز حکومت کند) می‌خواهد تمام اختلافات نژادی و کشوری و زبانی و دینی را برطرف سازد و سرتاسر گیتی را با یک حکومت نیرومند اداره کند. یک چنین انقلاب عمیقی باید از درون دل‌های جهانیان سرچشمه بگیرد. بنابراین تا نوع بشر به حد کمال و رشد نرسد و برای پذیرفتن حکومت حق آماده نگردد مهدی موعود(ع) ظاهر نخواهد شد.[10]
هشام بن سالم از حضرت صادق(ع) روایت کرد: تا همه‌ی اصناف مردم به حکومت نرسند صاحب الامر قیام نمی‌کند؛ برای این‌که وقتی حکومتش را تشکیل داد کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت می‌رسیدیم با عدالت رفتار می‌کردیم.[11]

براى این‌که دنیا چنان حکومتى را پذیرا باشد، چند نوع آمادگى لازم است:

الف). آمادگى فکرى و فرهنگى: یعنى سطح افکار مردم جهان آن‌چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسئله «نژاد» یا «مناطق مختلف جغرافیایى» مسئله قابل توجهى در زندگى بشر نیست و تقاوت رنگ‌‏ها و زبان‌‏ها و سرزمین‏‌ها نمی‌تواند بشر را از هم جدا سازد.

ب). آمادگى اجتماعى: مردم جهان باید از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند، تلخى این زندگى مادى و تک بُعدى را احساس کنند و حتى از این‌که ادامه این‌راه تک بعدى ممکن است در آینده مشکلات کنونى را حل کند، مأیوس گردند.

ج). آمادگی‌هاى تکنولوژى و ارتباطى: بر خلاف آنچه بعضى می‌‏پندارند که رسیدن به مرحله‌ی تکامل اجتماعى و رسیدن به جهانى آکنده از صلح و عدالت، تنها با نابودى تکنولوژى جدید امکان‏‌پذیر است، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانى نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن، وصول به چنین هدفى محال باشد؛ چون معجزه، استثنایى است منطقى در نظام جارى طبیعت، براى اثبات حقانیت یک آیین آسمانى؛ نه براى اداره همیشگى نظام جامعه.[12]

د). آمادگی‌‏هاى فردى: حکومت جهانى قبل از هر چیز نیازمند عناصر آماده و با ارزش انسانى است تا بتواند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعى را به دوش بکشد.

پس براى پیاده کردن آن برنامه عظیم در درجه اول نیاز به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فکرى است. منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمى نمی‌‏تواند نقش تماشاچى را داشته باشد.[13]

همچنین حضرت نیاز به 313 نفر اصحاب خاص دارد که دارای شرایط ویژه‌ای هستند. در روایتی امام جواد(ع) به عبدالعظیم حسنی فرمود: «… هنگامی که برای او این تعداد 313 نفر از اهل اخلاص جمع شد، خداوند امر او را ظاهر خواهد کرد».[14]

حال با توجه به مطالب گفته شده روشن می‌شود که چرا با وجود حکومت‌های شیعی؛ مانند بویه‌ای‌ها و صفوی‌ها حضرت ظهور نکرد؟

علاوه بر این باید بگوییم، طبق دیدگاه شیعه، حکومت تنها از آن خداوند متعال و کسانی است که از طرف ایشان منصوب شده‌اند که در دوران غیبت امام عصر(عج) تنها فقیه واجد الشرایط می‌تواند سرپستی امت را بر عهده گیرد نه حکام و سلاطین جور هرچند که شیعه باشند؛ چراکه چنین حکومتی حکومت طاغوت است.[15] و از همین‌رو است که علما و فقهای شیعه هیچ‌گاه به طور کامل این حکومت‌ها را تأیید نکرده‌اند. البته به جهت پاره‌ای مصالح مانند پیشرفت و قدرت شیعه[16] و حفظ جان ایشان این حکومت‌ها را بر حکومت‌های غیر شیعی ترجیح می‌داد. مثلاً شیخ صدوق در عین این‌که با بوئیان(آل بویه) مرتبط بود و در جلسات علمی آنان شرکت می‌کرد، جز در شرایط اضطرار همکاری با دولت جور را جایز نمی‌شمرد.[17]

علامه مجلسی در دوره‌ی صفویان سه شرط را برای جواز معاشرت با حکام برمی‌شمارد: اول به قصد تقیه، دوم با هدف دفع ضرر از مظلوم یا رساندن نفعی به مؤمن که در این صورت واجب هم می‌شود. و سوم به منظور هدایت سلاطین جایر.[18] عدم همراهی علمای اسلام با حکام جور به گونه‌ای بود که عده‌ای از ایشان حتی اعتکاف در مسجدی را که شاه عباس ساخته بود مخالف بودند.[19]

با این توضیحات روشن می‌شود که این حکومت‌ها اگرچه شیعی بودند، لکن شایستگی حمایت از حضرت را نداشتند، علاوه بر این‌که از قدرت لازم هم برخوردار نبودند.

آنچه که در رابطه با ایرانیان و حکومت فعلی ایران باید گفته شود؛ این است که مطابق روایات معصومین(ع)، ایرانیان سهم قابل توجهی در یاری و ظهور حضرت دارند و روایاتی مربوط به اهل قم، طالقان و به طور کلی قوم فارس در این خصوص به ما رسیده است؛ مثلاً، در بحارالانوار از امام صادق(ع) منقول است که حضرت آیه‌ی شریفه‌ی «بعثنا علکیم عباداً لنا اولی بأس شدید»[20] را قرائت کرد … راوی می‌گوید: عرض کردیم فدایت شویم اینها چه کسانی هستند؟ پس حضرت سه مرتبه فرمود: به خدا سوگند آنان اهل قم هستند.[21]

از طرفی کلیه منابع روایی شیعه و سنی پیرامون حضرت مهدی(ع) اتفاق نظر دارند که آن بزرگوار بعد از نهضتی مقدماتی (قابل انطباق بر انقلاب اسلامی)، ظهور می‌کند، و یاران درفش‌های سیاه ایرانی‌اند که زمینه‌ساز حکومت آن حضرت و آماده کننده‌ی  مقدمات فرمانروایی وی می‌باشند. در این روایات اتفاق است که دو شخصیت وعده داده شده، سید خراسانی و یا هاشمی خراسانی و یاور او شعیب بن صالح هر دو ایرانی هستند.[22]

با توجه به این روایات و این‌که حکومت فعلی ایران از مشروعیت فقهی و روایی برخوردار است، می‌توان حکومت فعلی را فقط زمینه ساز حکومت جهانی حضرت دانست؛ چراکه ترس از ستمگران (که البته ترسی است ممدوح و برای حفظ دین، نه ترس از جان شخصی)، تنها یکی از علت‌های غیبت است و غیبت حضرت همان‌گونه که بیان کردیم علل دیگری نیز دارد.


[1]. ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر.

[2]. ر. ک: رضوانی، علی اصغر، موعودشناسی، ص 425- 428، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، 1384ش.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی، ص 219، قم، نسل جوان، یازدهم، 1380ش.

[4]. امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، ص 215، قم، شفق، چاپ بیست و یک، 1380ش.

[5]. بحار الانوار،  ج 52، ص 113.

[6]. همان، ج 51، ص 152.

[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 13، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[8]. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج 5، ص 106، حدیث 222، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ق.

[9]. بحار الانوار، ج 52، ص 91.

[10]. دادگستر جهان، ص 241.

[11]. بحار الانوار، ج 52، ص 244.

[12]. حکومت جهانى مهدى، ص 80 - 83.

[13]. اقتباس از پاسخ «عوامل ظهور امام زمان»، 535

[14]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 377 و 378، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.

[15]. ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، حقوق و سیاست در قرآن.

[16]. ر. ک: حسین زاده، سید محمد علی، علما و مشروعیت دولت صفوی.

[17]. همان، ص 87.

[18]. همان.

[19]. ر. ک: جعفریان، رسول، دین و سیاست در دوره صفوی، ص 71.

[20]. اسراء، 5.

[21]. ر. ک: کورانی، علی، عصر ظهور؛ بحار الانوار، ج 6، ص 216.

[22]. عصور ظهور، ص 228

منبع:اسلام کوئیست نت

 نظر دهید »

چهل حدیث درباره امام زمان عج

21 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

٢١ـ «امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام)»:
علامَتُهُ أَن یکوُنَ شَیخَ السِّنِّ شَابَّ المَنظَرِ حتّی أَنَّ النّاظِرَ اِلَیهِ یحسَبُهُ اِبنَ اَربعینَ سنةً.
نشانة مخصوص حضرت چهرة جوان بودن او در سن کهولت است به گونه‌ای است که هر کس حضرت را می‌بیند او را چهل ساله می‌پندارد. (اِعلامُ الوَری، ص ٤٣٥)


٢٢ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لایبقی مُؤمنٌ مَیتٌ اِلاّ دَخَلتْ عَلیهِ الفَرحةُ فی ‌قَبرِه.
در وقت ظهور حضرتش، هیچ مؤمن از دنیا رفته باقی نمی‌ماند مگر آن که سرور و شادمانی قبر او را فرا می‌گیرد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٢٨)


٢٣ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
مِن ذُُرَّیتی اَلمهدی اِذا خَرجَ نَزَل عیسَی بنُ مریمَ(علیه‌السلام) لِنُصرتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صلّی خَلفَهُ.
مهدی(ع) از فرزندان من است، زمانی که قیام می‌کند عیسی بن مریم(علیه‌السلام) جهت نصرت و یاری او (از آسمان) فرود می‌آید و حضرتش را برای نماز مقدّم می‌دارد و به او اقتدا می‌نماید. (امالی صدوق، ص ١٨١)


٢٤ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
اَلمهدی(ع) یکسِرُ الصلیبَ وَ عِندَهُ عیسی(علیه‌السلام).
حضرت مهدی(ع) پس از ظهور، در حالی که حضرت عیسی(ع) در محضر اوست صلیب (مسیحیان) را درهم می‌شکند. (اثباة‌الهداة، ج ٣، ص ٦٥٠)


٢٥ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
(فی روایةٍ) اَوّلُ مایبدأُ القائمُ علیه السلام بِأنطاکِیةَ فَیستَخرِجُ مِنَها التَّوریةَ مِن غارٍ فیه عصا موسی و خاتَم سلیمان(ع).
نخستین کاری که امام زمان(علیه‌السلام) انجام می‌دهد (در یک روایتی) تورات (حقیقی) را از غاری در شهر «انطاکیه» که عصای موسی و انگشتر سلیمان(علیه‌السلام) نیز در آن است بیرون می‌آورد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٩٠).


٢٦ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
یظْهَرُ علی یدَیهِ «تابوتُ السَّکینَةٍ » مِن بُحَیرَةِ طَبَرَیة، یحمَلُ فَیوضَعُ بَینَ یدَیهِ ببَیتِ المَقدِسِ فاذا نَظَرَتْ اِلَیه الیهودُ اَسلَمَت اِلاّ قلیلاً مِنهم.
«تابوت سکینه» به دست حضرتش از دریاچة طبرّیه (در فلسطین) بیرون آورده می‌شود و همراه آن حضرت حمل شده و در بیت‌المقدس در برابرش گذاشته می‌شود. یهودیان وقتی آن را می‌بینند، به جز تعدادی اندک، همه مسلمان می‌شوند. (الملاحم و الفتن، ص ٥٧)


٢٧ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
یقومُ بأمرٍ جَدیدٍ و سُنَّةٍ جَدیدةٍ و قَضاءٍ جَدید عَلَی العَرَبِ شَدید.
حضرت که ظهور می‌کند، اموری نوین، و سنتّی نوین، و قضاوت‌های نوینی به همراه خواهد داشت و بر قوم عرب سخت گران خواهد بود. (غیبت نعمانی، ص ١٢٢)


٢٨ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
اذا قامَ القائمُ لایبقی اَرضٌ اِلاّ نُودِی فیها شَهادَةُ «اَن لااله اِلاّ اللهُ و أَنّ مُحمداً رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم.».
زمانی که حضرت قیام می‌کند سرزمینی باقی نمی‌ماند جز اینکه ندای (رسای) شهادتین «لا اله الاالله محمد رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله)» از آن برخواهد خواست. (بحار،‌ ج ٥٢، ص ٣٤٠)


٢٩ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
کَأنّی بِأَصحابِ القائمِ(علیه‌السلام) وَ قَد اَحاطوا بِما بَینَ الخافِقینَ فَلَیس مِن شَیءٍ اِلاّ وَ هُوَ مُطیعٌ لَهمُ.
گویا یاران حضرت قائم(ع) را می‌بینم که بر شرق و غرب عالم سُلطه یافته‌اند و دیگر چیزی وجود ندارد که مطیع و تحت فرمان آنان نباشد. (کمال‌الدین، ج ٢، ص ٦٧٣)


٣٠ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
هُوَ المُفرِّجُ الکُرَبِ عَن شیعَتِه بَعد ضَنکٍ شَدیدٍ وَ بَلاءٍ طَویل.
تنها او (مهدی(علیه‌السلام است که پس از دوران‌های طولانی بلاخیز و تنگناهای طاقت‌فرسا، غم‌ها و گرفتاری‌ها را از دل شیعیانش برطرف می‌نماید. (الزام‌الناصب، ص ١٣٨)

٣١ـ «امام زین‌العابدین (علیه‌السلام)»:
اِذا قامَ قائمُنا أَذهَبَ اللهُ عَزَّوجلّ عَن شیعَتِناَ العاهَةَ وَ جَعَلَ قُلوبَهُم کَزُبَرِ الحَدیدِ وَ جَعلَ قُوّةَ الرَّجلِ مِنُهم قُوَّةَ اَربعینَ رَجُلاً.
زمانی که قائم ما قیام می‌کند خدای متعال آفت‌ها را از میان شیعیان برطرف می‌کند و دلهایشان (در استقامت) همانند الوار آهنین قرار می‌دهد که قوّت یک مرد آنان برابر قوّت چهل مرد خواهد بود. (بحار، ج ٥٢، ص ٣١٧)


٣٢ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
فلا یبقی فی الأَرضِ خَرابٌ اِلاّ و عُمِّرَ.
در حکومت حضرتش جای مخروبه‌ای در زمین باقی نمی‌ماند الّا آنکه آباد می‌گردد. (بشارة‌الاسلام، ص ٩٩)


٣٣ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لایدَعُ بِدعةً اِلاّ اَزالَها وَ لاسُنَّةً اِلاّ اَقامها.
حضرت، هیچ بدعت و ضلالتی باقی نمی‌گذارد مگر اینکه از بین می‌برد و هر سُنّت (و احکام از دست رفته) را از نو برپا خواهد داشت. (بشارة‌الاسلام، ص ٢٣٥)


٣٤ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
المَهدی سَمِحٌ بِالمالِ شدیدٌ عَلی العُمّالِ رحیمٌ بِالمَساکینِ.
حضرت مهدی(علیه‌السلام) بخشنده است و مال را به وفور می بخشد، بر مسئولان و کارگزاران بسیار سخت‌گیر و بر فقرا و ضُعفا رئوف و مهربان است. (الملاحم و الفتن، ص ١٣٧)


٣٥ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
دارُمُلکِهِ الکوفةُ و مَجلِسُ حُکمِهِ جامِعُها وَ بیتُ سَکَنِهِ و بَیتُ مالِهِ مسجدُ السَّهلةِ.
مقرّ خلافت و حکومت حضرت شهر کوفه است و مجلس حُکم و قضاوتش مسجد اعظم آن، و بَیت‌ُالمال و مَحّل سکوُنت ایشان مسجد سهله خواهد بود. (بحار، ج ٥٣، ص ١١)


٣٦ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
اذا قامَ قائمُ آلِ محمدٍ (علیهم‌السلام) بَنی فی‌ظَهرِ الکوفَةِ مَسجداً لَهُ اَلفُ بابٍ وَ اتَّصلَت بیوتُ الکوفَةِ بِنهرِ کَربلاء.
زمانی که قائم آل محمد(علیه‌السلام) ظهور می‌کند در نجف اشرف مسجدی بنا می‌کند که هزار باب دارد و در آن زمان خانه‌های شهر کوفه به شریعة فرات کربلا متصل می‌گردد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٣٧)


٣٧ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»:
اذا فَتَحَ جَیشُهُ بلادَ الرّوم یسلِمُ الرومُ علی یدِه فَیبنی لَهُم مَسجداً.
زمانی که قوای حضرت، مغرب‌زمین را فتح می‌کند آنان به دست حضرتش به دین اسلام می‌گروند و امام(علیه‌السلام) برای ایشان مساجد بنا می‌کند. (بشارة‌الاسلام، ص ٢٥١)


٣٨ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
هوَ وَ اللهِ المُضطَرُّ فی‌کتابِ اللهِ وَ هُوَ قَولُ اللهِ «أَمَّن یجیبُ المُضطَرَّ اذا دعاهُ وَ یکَشِفُ السُّوءَ وَ یحعَلُکُمْ خُلفاءَ الأَرض».
به خدا سوگند که او (مهدی (علیه‌السلام مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می‌فرماید: «اَمَّن یجیب‌المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ…» (بحار، ج ٥٢، ص ٣٤١)


٣٩ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
مَن قَرأَ المُسبِّحاتِ کلَّها قَبلَ أن ینامَ لَمْ یمُتْ حَتّی یدرِکَ القائمَ صَلواتُ الله علَیه و إنْ ماتَ کانَ فی ‌جِوار رسولِ الله صلی‌الله علیه و آله و سلم.
کسی که هر شب مُسَبِّحبات را قبل از خواب بخواند (سوره‌های پنجگانة حدید و حشر و صف، و جمعه و تغابن) نمی‌میرد تا حضرت قائم(علیه‌السلام) را دریابد و اگر پیش از آن از دنیا برود در جوار رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. (تفسیر صافی، ج ٥، ص ١٤١)


٤٠ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
فَیاطوبی لِمَن أَدْرَکَهُ وَ کانَ مِن أنصارِهِ، وَ الوَیلُ کُلُّ الوَیلُ لِمَن خالَفَهُ وَ خالَفَ أَمرَهُ وَ کانَ مِن اعدائِه.
خوشا به حال آن کس که زمان حضرتش را دریابد و در جمع یاوران او باشد، و بدا و بسیار بدا به حال کسی که با او مخالفت و ستیزه کند و از حضرتش فرمان نبرد و در زمرة دشمنانش درآید. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٤٨)

 نظر دهید »

چهل حدیث درباره امام زمان عج

21 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

١ـ «پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:
المَهدِی طاووسُ أَهلِ الجَنَّةِ.
مهدی(ع) طاووس اهل بهشت است. (الشِّهاب‌ فی‌الحِکَمِ و الآداب، ص ١٦)


٢ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
افضلُ اَعمالٍ اُمّتی اِنتظارُ الفَرَج.
افضل اعمال امت من انتظار فَرَج و ظهور امام زمان علیه‌السلام است. (الشِّهاب فی‌الحِکَم و الآداب، ص ١٦)


٣ـ «حضرت مهدی(عج)»:
اَکثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم.
برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. (کمال‌الدین، ج ٢، ص ٤٨٥)


٤ـ «مولی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)»:
اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله.
همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحب‌الزمان علیه‌السلام) باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید. (بحار، ج ١٥، ص ١٢٣)


٥ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
مَن ماتَ مِنکُم وَ هُوَ مُنتظِرٌ لِهذا الأََمرِ کان کَمَن هوُ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِه.
هر کس از شما که در حال انتظار ظهور حضرت مهدی(علیه‌السلام) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد. (بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦)


٦ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
مَن اَنکَرَ القائِمَ مِن وُلدی أَثناءَ غَیبَتِهِ ماتَ میتَةً جاهِلیةً.
کسی که قائم(مهدی) را که از فرزندان من است در دوران غیبتش مُنکِر شود، بر حالت جاهلیت قبل از اسلام از دنیا خواهد رفت. (منتخب‌الاثر، ص ٢٢٩)


٧ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لَو لَمْ یبْقَ منَ الدُّنیا اِلاَّ یومٌ واحِدٌ لَطَوّلَ اللهُ ذلِکَ الیومَ حَتّی یخرُجَ قائمُنا أَهْلَ البَیت.
اگر از عمر دنیا تنها یک روز مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی می‌کند تا قائم ما اهل بیت(علیه‌السلام) ظهور یابد. (منتخب‌الاثر، ص ٢٥٤)


٨ـ «حضرت مهدی(عج)»:
فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِکُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخبارکُم.
ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست. (بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥)
٩ـ «حضرت مهدی(ع)»:
اِنّی اَمانٌ لِأَهلِ اِلأرضِ کما أَنَّ النُّجومَ اَمانٌ لِأَهلِ السّماء.
من برای اهل زمین أمن و أمانم همان گونه که ستارگان آسمان أمن و أمان اهل آسمانند. (بحار، ج ٧٨، ص ٣٨)


١٠ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
المُنتَظِرُ لِلثّانی عَشَر کَالشّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یدَی رُسولِ الله صلی‌الله علیه و آله یذُبُّ عَنهُ.
کسی که در انتظار امام دوازدهمین خود به سر می‌برد همانند کسی است که در رکاب رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله و سلم) شمشیر کشیده و از آن حضرت دفاع می‌نماید. (کمال‌الدین، ص ٦٤٧)

ادامه دارد…..

 نظر دهید »

دعای عهد

19 شهریور 1402 توسط فاطمه فارسی

از حضرت صادق(علیه‌السلام) روایت شده: هرکه چهل صبحگاه این عهد را بخواند، از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق‌تعالی بر هر کلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید و هزار گناه از او محو سازد و آن عهد این است:

 

صفحه اصلی کلیات مفاتیح الجنان ( ترجمه استاد انصاریان )

اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ .
خدایا ای پروردگار نور بزرگ و پروردگار کرسی بلند و پروردگار دریای جوشان و فرو فرستنده تورات و انجیل و زبور و پروردگار سایه و حرارت خورشید و نازل کننده قرآن بزرگ و پروردگار فرشتگان مقرّب و پیامبران و رسولان.
اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، يَا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ، وَيَا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ، وَيَا حَيّاً حِينَ لَاحَيَّ، يَا مُحْيِيَ الْمَوْتىٰ، وَمُمِيتَ الْأَحْياءِ، يَا حَيُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ؛
خدایا از تو می‌خواهم به ذات بزرگوارت و به نور روی نوربخشت و فرمانروایی دیرینه‌ات، ای زنده و پا برجای دائم، از تو می‌خواهم به حق نامت که به آن آسمان‌ها و زمین‌ها روشن شد و به حق نامت که پیشینیان و پسینیان به آن شایسته می‌شوند، ای زنده پیش از هر زنده، ای زنده پس از هر زنده، ای زنده در آن وقتی که زنده‌ای نبود، ای زنده کننده مردگان و میراننده زندگان، ای زنده، معبودی جز تو نیست؛
اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّٰهِ، وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ .
خدایا برسان به مولای ما امام راهنمای راه‌یافته، قیام کننده به فرمانت که درودهای خدا بر او و پدران پاکش، از سوی همه مردان و زنان مؤمن، در مشرق‌های زمین و مغرب‌هایش، همواری‌ها و کوه‌هایش، خشکی‌ها و دریاهایش و از طرف من و پدر و مادرم، از درودها به وزن عرش خدا و امتداد کلماتش و آنچه دانشش برشمرده و کتابش به آن احاطه یافته.
اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ؛
خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهده‌ام، عهد و پیمان و بیعت تجدید می‌کنم که از آن‌، رو نگردانم و هیچ‌گاه دست برندارم. خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاع‌کنندگان از او قرار ده و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواسته‌هایش و اطاعت‌کنندگان اَوامرش و مدافعان حضرتش و پیش‌گیرندگان به سوی خواسته‌اش و کشته‌شدگان در پیشگاهش؛
اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي، شاهِراً سَيْفِي، مُجَرِّداً قَناتِي، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي . اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ، وَاكْحَُلْ ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ .
خدایا اگر بین من و او مرگی که بر بندگانت حتم و قطعی ساختی حائل شد، کفن پوشیده از قبر مرا بیرون آور، با شمشیر از نیام برکشیده و نیزه برهنه، پاسخگو به دعوت آن دعوت‌کننده، در میان شهرنشین و بادیه‌نشین. خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستوده را به من بنمایان و با نگاهی از من به او، دیده‌ام را سرمه بنه و در گشایش امرش شتاب کن و راه آمدنش را آسان گردان و شیوه و روشش را وسعت بخش و مرا به راهش درآور و فرمانش را نافذ کن و پشتش را محکم گردان،
وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: ﴿ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِي النّٰاسِ﴾، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِكَ، حَتَّىٰ لَايَظْفَرَ بِشَيْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ؛
خدایا به دست او کشورهایت را آباد کن و بندگانت را به وسیله او زنده فرما، به درستی که تو فرمودی و گفته‌ات حق است که: «در خشکی و دریا به سبب آنچه [از اعمال زشت] که مردم به دست خود مرتکب شدند تباهی و فتنه آشکار شده است»، خدایا ولی‌ات و فرزند دختر پیامبرت که به نام رسولت نامیده شده، برای ما آشکار کن تا به چیزی از باطل دست نیابد، مگر آن را از هم بپاشد و حق را پابرجا و ثابت نماید؛
وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لَايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ .
خدایا او را قرار ده پناهگاهی برای ستمدیدگان از بندگانت و یاور برای کسی که یاری برای خود جز تو نمی‌یابد و تجدیدکننده آنچه از احکام کتابت تعطیل شده و محکم‌کننده آنچه از نشانه‌های دینت و روش‌های پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) رسیده است و او را قرار ده، خدایا، از آنان‌ که از حمله متجاوزان، نگاهش داری،
اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَىٰ دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اكْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
خدایا پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به دیدار او و کسانی که بر پایه دعوتش از او پیروی کردند شاد کن و پس از او به درماندگی ما رحم فرما، خدایا این اندوه را از این امت به حضور آن حضرت برطرف کن و در ظهورش برای ما شتاب فرما که دیگران ظهورش را دور می‌بینند و ما نزدیک می‌بینیم، به مهربانی‌ات ای مهربان‌ترین مهربانان.
آنگاه «سه بار» بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی:
الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ.

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یاوران مهدی عج

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام زمان عج
  • بدون موضوع
  • رفتار با غیر مسلمانان،تارخ ، تفسیر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس